خانه / اخبار / ویژه / آیت الله مصطفوی که بود؟

آیت الله مصطفوی که بود؟

بزرگمردی از تبار اخلاص و پاکی ها

 

اشاره: ۲۳ تیرماه چهارمین سالگرد رحلت عالم پرهیزگار سید داود مصطفوی نماینده میان دوره‌ای اول و دوم رشت (۱۳۶۷-۱۳۶۱) و امام جمعه بندر انزلی (۱۳۸۰-۱۳۶۷) است. به همین مناسبت و به بهانه انتشار چاپ سوم کتاب قطره‌ای از باران که به آیین زندگی و سلوک آن مرحوم می‌پردازد، گفت و شنودی با دکتر خلیل علی‌محمدزاده نویسنده این کتاب و داماد آن مرحوم ترتیب داده‌ایم که ضمن آرزوی علو درجات برای رحو آن عزیز وارسته و روحانی، مشروح آن را از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرانیم.

o       آقای دکتر شمه‌ای از خود بگویید؛ تولد، تحصیلات، شغل و ..

متولد ۱۳۴۵ هستم و اهل تبریز. بهمن ماه ۶۷ و پس از پایان جنگ تحمیلی در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی مشغول به تحصیل شدم و پس از اخذ دکترای حرفه‌ای، در رشته مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی دکترای تخصصی گرفتم و در حال حاضر شغلم ترکیبی از معلمی، پزشکی و امور اجرایی در حوزه فرهنگی ـ اجتماعی است.

o       چطور با حاج آقا مصطفوی آشنا شدید؟

از طریق دانشگاه، حاج آقا پس از اتمام دوره دوم نمایندگی مجلس جهت تدریس به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی آمده بود و مسؤولیت دفتر نمایندگی امام (ره) در دانشکده پزشکی که در آن زمان در اختیار آقای منتظری بود، برعهده داشت و بنده نیز که معمولاً به شرکت در نماز جماعت پرشکوه آن دانشکده اهتمام داشتم از همان ابتدای تحصیل با این روحانی دانشمند، با وقار و خوش برخورد آشنا شدم.

o       کی و چگونه با صبیه ایشان ازدواج کردید؟

۶ دی ۷۰ تاریخ ازدواج بنده با دختر اول حاج آقا بود. در آن زمان بنده دانشجوی سال سوم پزشکی و ایشان دانشجوی سال اول بودند.

o       دختر حاج آقا نیز در همان رشته و دانشگاه درس می‌خواندند؟

خیر، ایشان آن موقع رشته پزشکی می‌خواندند ولی در دانشگاه دیگری.

o       نمی‌خواهید از ماجرای ازدواج‌تان بگویید؟

راستش من اولش عاشق منش والای حاج آقا شدم و همین امر موجب آشنایی با خانواده ایشان و مقدمه یک ازدواج مبارک شد. فکر کنم همین میزان راجع به خودم کافی باشد، بپردازیم به اصل موضوع گفت‌وگو.

o       آیا حاج آقا فرزندان دیگری نیز دارد؟

بله، حاج آقا ۳ فرزند دختر دیگر نیز دارد که خود آنها و همسرشان در زمره افراد تحصیل کرده و متدین می‌باشند.

o       آقای دکتر در توصیف این عالم پرهیزگار چند کلمه، روی چه نکاتی تأکید می‌ورزید؟

ایشان روحانی خدا ترس، پاکدامن و ولایتمدار بود. از مشکلات مرم غافل نبود و زندگی شخصی و اجتماعی‌اش، خیلی زیاد با هم انطباق داشت. ساده زیستی و مشغول نشدن به دنیا و پشت پا زدن به زندگی مرفه نیز از جمله فضایل ایشان محسوب می‌شود که در مقدمه‌ای با عنوان «روحانی واقعی» به قلم آیت‌الله احمد بهشتی در مقدمه کتاب «قطره‌ای از باران» نیز مشروح آمده است.

o       اگر بخواهید به برخی از خصوصیات ایشان در مشارکت‌های سیاسی و اجتماعی بپردازید، چه مواردی را توجه می کنید؟

ورود در عالم سیاست او را گرفتار هیاهوها، حاشیه‌ها و بداخلاقی‌ها نکرد و ایشان از موقعیت‌ها و پست‌های سیاسی خود جز برای ارائه پیشنهادهای ممکن، گزارش مشکلات مردم به مسؤولین و تلاش برای تأمین نیازها و رفع گرفتاری‌های آنان بهره دیگری نداشت. زندگی ایشان بیشتر در مسجد، کتابخانه، کلاس درس و مجامع علمی و عمومی گذشت. از غیبت، بدگویی و بیهوده گویی کاملاً بری بود.

o       درباره تحصیلات و مراتب علمی ایشان مختصر توضیح دهید؟

ایشان جدا از سطوح و مراتب حوزوی، قبل از انقلاب در تعقیب مرام بزرگانی چون شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید مفتح در مقطع فوق لیسانس در دو رشته زبان و ادبیات فارسی و الهیات و علوم قرآنی دانشگاه تهران تحصیل کرده بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز دارای پذیرش از دانشگاه الازهر مصر برای مقطع دکترای تخصصی بودند که اشتغالات مربوط به شرایط حساس دهه اول پیروزی انقلاب اسلامی مانع از آن شد. در هر حال یکی از ویژگی‌های بارز ایشان انس و الفت با کتاب، کارهای علمی و امور پژوهشی بود، به اهل خانه نیز غالباً حرکت عمیق و قوی در این بستر را توصیه می‌نمود.

o       از سوابق مبارزاتی و انقلابی ایشان چقدر می‌دانید؟

حاج آقا با درک شرایط قبل از انقلاب با همان لباس روحانیت جذب آموزش و پرورش شد و به کارهای علمی، تربیتی و دینی در مدارس کردستان و گیلان پرداخت. یادم است یکبار خاطره‌ای از اولین حضورش در کلاس درس گفت. فرمودند: «وقتی وارد کلاس شدم دیدم بالا سر تخته سیاه عکس از شاه و فرح است و همانجا سرم را بالا گرفتم و از درگاه خدا مسئلت کردم که در اثر فعالیت‌های فرهنگی، انقلابی و تربیتی روزی شاهد به ثمر نشستن نهضت امام (ره) باشیم.»

o       از جمله اموری که حاج ‌آقا به آنها علاقه بیش از حدی نداشت، چه مواردی را می‌توانید ذکر کنید؟

به کتاب و کتابخوانی و کتابداری علاقه خاص داشت. در کتابخانه ایشان به ندرت کتابی را پیدا می‌کنید که مطالعه نشده باشد. معمولاً کتاب‌های او یا حاشیه‌نویسی دارد و یا در درونش برگه‌ای حاوی خلاصه و برداشتی از محتوای کتاب و اینها همه بیانگر این است که کتاب بعضاً چندین بار مطالعه و مورد مداقه قرار گرفته است. کتاب‌هایش را آنقدر دوست داشت که معمولاً  آنها را به کسی نمی‌داد مگر با اصرار و متعهد کردن فرد به اینکه حتماً پس از مطالعه پی بیاورد. گاهی هم اصرارها بی‌اثر بود و می‌گفت: بنشینید در همین جا مطالعه کنید. از یکایک کتاب‌هایش شناخت داشت. یکبار کتاب موج سوم تافلر را جهت مطالعه از کتابخانه ایشان به دانشگاه انتقال داده بودم، فوراً فهمیده بود و از همسرم سؤال کرده بود. واقعاً بودجه قابل توجهی را برای خرید کتاب و آموزش و تحصیل اعضای خانواده خود اختصاص می‌داد. کار مطالعات منظمی نیز روی قرآن داشت و همیشه از انواع کتب تفسیر در این زمینه کمک می‌گرفت.

o       آیا آن موقع که شما ازدواج کردید، خانواده حاج آقا در تهران بودند؟

خانواده حاج آقا از همان سال ۶۱ که ایشان در یان دوره اول از رشت به نمایندگی مردم انتخاب شدند و به مجلس شورای اسلامی آمدند، در تهران مستقر شدند و وقتی ایشان پس از اتمام نمایندگی به امام جمعه بندر انزلی منصوب شد و عضویت هیأیت علمی خود را هم به دانشگاه گیلان منتقل کردند، به بندر انزلی نرفتند مگر هر چند ماه، چند روزی و معمولاً خود ایشان هر دو هفته، دو سه روزی به تهران می‌آمدند، بنابراین موقع ازدواج بنده، خانواده حاج آقا ساکن تهران بود و خود حاج آقا چند ماهی بود که دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی را ترک کرده بود و در بندر انزلی ساکن شده بود. حاج آقا به مردم انزلی خو گرفته بود. به آنها علاقمند بود و همواره در پاسخ خانواده خود که اصرار داشتند ایشان مسؤولیت در بندر انزلی را رها کرده و به تهران بیاید به ویژه اواخر که ایشان بیمار هم بودند، می‌گفت: نمی‌توانم از آنها دل بکنم، مگر اینکه مقام معظم رهبری رفع تکلیف کنند و یا دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه عذرم  را بخواهد. اعضای دفتر ایشان می‌گفتند: حضور خانواده در تهران باعث شده بود، حاج آقا وقتی را هم که باید برای خانواده می‌گذاشت، صرف خدمت به مردم و رفع گرفتاری‌ها و حل مشکلات آنها نماید.

کتاب قطره‌ای از باران، کتابی است در آیین زندگی و سلوک عالم پرهیزگار سیدداود مصطفوی. ایشان عضو هیأت علمی دانشگاه گیلان و از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۷ نماینده مردم رشت در میان دوره‌ای اول و دوردوم مجلس شورای اسلامی و از آن به بعد امام جمعه شهرستان بندر انزلی تا سال ۱۳۸۰ بودند که در ۲۳ تیرماه ۱۳۸۸ دار فانی را وداع گفت. این کتاب که به قلم دکتر خلیل علی‌ محمدزاده داماد ایشان و توسط انتشارات فردوس به چاپ رسیده، حاوی ۱۲۱ خاطره ارزشمند در ارتباط با زندگی سعید این روحانی خدا ترس، پاکدامن و ولایتمدار گیلانی است. این کتاب در صفحات آغازین چهار مقدمه به قلم مؤلف و سه تن از علمای عضو مجلس خبرگان رهبری، حضرات آیات هاشم‌زاده هریسی،‌ بهشتی و زین‌العابدین قربانی (نماینده ولی‌فقیه و امام جمعه رشت) را دارد.

به بهانه ی چهارمین سالگرد ارتحال آن روحانی گرانقدر ضمن شرح مختصری از زندگی گهربار آن عالم ربانی گزیده‌ای از مطالب و خاطرات این کتاب را تقدیم خوانندگان گرامی می‌کنیم، روحش شاد و راهش پر روهرو باد.

           آشنایی اجمالی با عالم پرهیزگار

نام و نام­ خانوادگی
سید داود مصطفوی[۱] نام پدر
میر ابوطالب
تاریخ و محل تولد
۱۲ خرداد ۱۳۱۹ – شفت
سوابق نمایندگی
میان دوره­ای اول (۵۰/۲ درصد آراء) و دوره دوم (۵۵/۲ درصد آراء)، ۱۳۶۱ لغایت ۱۳۶۷
نایب رییس اول کمیسیون امور سازمان­ های وابسته به نخست­ وزیری
سوابق امامت جمعه
۱۲ سال، ۱۳۶۸ لغایت ۱۳۸۰
امامت جمعه بندر انزلی از طرف حضرت آیت ­الله خامنه ­ای
تحصیلات: علوم حوزه و علوم جدید
خارج فقه و اصول: مدرسه مهدویه رشت، حوزه علمیه قم و مدرسه سپهسالار تهران
لیسانس رشته معقول، دانشگاه تهران – ۱۳۴۴
فوق لیسانس ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت معلم – ۱۳۴۶
فوق لیسانس فرهنگ عربی و علوم قرآنی با رتبه اول،‌ دانشگاه تهران – ۱۳۵۴
پذیرش دوره­ ی دکتری از دانشگاه الازهر مصر (در آستانه­ ی پیروزی انقلاب اسلامی)
سایر سوابق و فعالیت­ ها
استخدام در وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۴۴
تدریس در مدارس و دبیرستان­ های مهاباد،‌ رشت و مراکز تربیت معلم دخترانه­ ی شهید بنت ­الهدی صدر و شهید آیت ­الله دستغیب.
معاونت کمیته­ های انقلاب اسلامی استان گیلان، بدو تأسیس.
مدرس حوزه علمیه رشت.
مسؤول نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشکده پزشکی دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۶۷
عضو هیأت علمی دانشگاه، ۱۳۶۸
تدریس در دانشگاه های تهران، شهید بهشتی، علم و صنعت، علامه طباطبایی و دانشکده علوم انسانی دانشگاه گیلان.
عضو هیأت علمی نیمه وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت، ۱۳۶۹
احکام و اجازات آیات عظام در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه
مرحوم آیات عظام:
امام خمینی(ره) – ۱۳۶۴ ش.
عراقی (اراکی) – ۴۱۰ ق.
گلپایگانی – ۱۴۰۶ ق.
بهجت – ۴۱۰ ق.
نجفی عراقی – ۳۸۱ ق.
فاضل لنکرانی – ۴۱۵ ق.
و آیات عظام:
خامنه ­ای – ۱۴۱۰ ق.
مکارم شیرازی – ۱۴۱۵ ق.
صافی گلپایگانی – ۴۱۳ ق.
ازدواج
ازدواج با صبیه­ ی مرحوم آیت­ الله شیخ کاظم صادقی[۲] دارای چهار فرزند دختر

دعا کنید خدا عمرمان را مفید و طولانی کند

«وَ اجعل الحَیاه زیاده لی فی کلّ خَیر…»[۳] یک وقت در رشت، منزل یکی از علما رفتیم،[۴] موقع خداحافظی آن عالم دینی از حاج آقا تشکر کرد و گفت: خدا به شما عمر طولانی دهد.
حاج آقا گفت: آقا، دعا کنید خدا عمرمان را مفید و طولانی کند.
آنگاه ایشان نشست و داستان کوتاهی را از اسکندر تعریف کرد.
او گفت: اسکندر در یکی از سفرهایش، به گورستان شهری رسید. دید بر روی قبرها عمر مردگان را کم نوشته ­اند، ۵ سال، ۱۰ سال! از کمی عمر آن ها متعجّب شد. از یکی از بزرگان شهر دلیل را پرسید.
ایشان گفت: ما زندگی را با نظری دیگر می­ نگریم. ما زندگی حقیقی او را حساب می­ کنیم نه زندگی حیوانی و نباتی ­اش را.
بعد هم گفت: مهم عرض و کیفیت عمر است نه طول و کمیت آن. عمر با کیفیت و پربرکت در پرتو حسن عمل جلوه­ گر می‌گردد.
می­ گفت: در جریان زندگی،‌ اوقاتی اتفاق می ­افتد که باید به خاطر رسیدن به بعضی چیزهای بزرگ­تر، حتی از برخی چیزهای بزرگ صرف­ نظر کرد.
مردان شجاع و پرجرأت با محاسبه، پیش ­بینی و آینده­ نگری چنین مسیری را برای ارتقاء کیفیت جامعه و جایگاه خود طی می‌کنند.

عالم عامل بود

«کُونوا دعاه النّاس باَعمالکم»[۵] حاج آقا علم و عملش با هم بود. بنابراین من اصرار دارم در وصف ایشان بگویم: عالم عامل. واقعاً بیشتر به غیر زبان و با رفتار خود افراد را راهنمایی و نصیحت می­ کرد.
همیشه سفارش می­ کرد: سعی کنید علم و دانش خود را به معرفت، مهارت و عمل تبدیل کنید.
می ­گفت: علمی که کاربردی نشود و یا مبنای علوم دیگر قرار نگیرد، بدست آوردنش معطّلی است.[۶] معتقد بود که علم بدون عمل سر از غرور و خودخواهی درمی­آورد حال آن که به کمک عمل به علم می ­توان متواضعانه به مردم خدمت ­رسانی کرد.
در یکی از روزهای دهه­ ی فجر ایشان راجع به کارهای پیش روی انقلاب اسلامی، می­ گفت: ما در سال ۱۳۵۷ شعارها و ارزش­ های انقلاب را به پیروزی رساندیم و پس از آن وظیفه ­ی تبدیل ارزش ­ها به هنجارها و فرایند جایگزینی شعارها در شعور و آگاهی افراد را باید تکمیل کنیم.
اظهار می ­کرد: نیروهای انقلاب در سایه ­ی بدست آوردن علم و آگاهی و عمل به آن باید تصویر زیبایی را از انقلاب اسلامی برای مردم، کشور و آیندگان ترسیم نمایند.

به کتاب، کتابخوانی و کتابخانه علاقه خاص داشت

در کتابخانه ایشان به ندرت کتابی را پیدا می ­کنید که مطالعه نشده باشد، حاشیه­ نویسی نداشته باشد و یا داخل کتاب­ ها، برگه‌ای حاوی خلاصه و برداشتی از محتوای کتاب نباشد.
همانطور که می ­دانید در تهران هر سال شاهد برگزاری نمایشگاه بین ­المللی کتاب هستیم. نمایشگاه که آغاز به کار می­ کرد، حاج آقا بعضی سال­ ها چندین بار به آنجا می ­رفت و هر دفعه با دست پر از کتاب­ های جدیدالانتشار به منزل مراجعه می­ کرد و واقعاً برنامه‌ ریزی مناسبی برای مطالعه و تفکر در نوشته­ ها داشت.
کتاب­ هایش را آنقدر دوست داشت که معمولاً آنها را به کسی نمی­ داد و اگر کسی اصرار می­ کرد، می­ گفت: بیا بنشین و در همین جا مطالعه کن.
یادم هست وقتی از بندر انزلی به تهران می ­آمد، بزرگ­ترین دغدغه­ اش، کتاب ­هایش بود و هم­ اکنون بیشترین و بهترین فضای خانه او به کتابخانه­ اختصاص دارد.
از تک تک کتاب­ هایش شناخت داشت. یکبار کتاب موج سوم تافلر را برای چند هفته­ ای جهت مطالعه به دانشگاه انتقال داده بودم، اگر چه جای خالی آنها را با کتاب­ های دیگر پر کرده بودم ولی ایشان فوری فهمیده بود که این کتاب ­ها نیستند و از همسرم سؤال کرده بود.
در مراسم خاکسپاری او در بهشت زهرا مجال کوتاهی پیش آمد تا ضمن تشکر از ابراز همدردی و تسلی بخشی مردم، علما، دانشگاهیان و فامیل نکات برجسته­ ی زندگی پربرکت ایشان را بازگو و مورد تجلیل قرار دهم از جمله اینکه؛ ایشان بیشترین پول در زندگی خود را صرف آموزش و تحصیل اعضای خانواده و خود و همچنین خرید کتاب و سایر وسایل و ملزومات آموزشی می­ کرد.
او به همان اندازه که در خرید کتاب پیشگام بود، در استفاده از کتاب و بهره­برداری از آن نیز اهتمام داشت. وجود انواع و اقسام کتب تفسیر قرآن در کتابخانه ­ی ایشان مؤید آنست که بخش مهمی از کار مطالعاتی ایشان بر روی این کتاب آسمانی متمرکز بود.

مردم بندر انزلی خیلی علاقه­ مند بود

حاج آقا در طی ۱۲ سالی که امامت جمعه بندر انزلی و عضویت هیأت علمی در دانشگاه گیلان را بر عهده داشت، معمولاً به تنهایی در این شهر اقامت داشت و در حقیقت با پاسداران زندگی می کرد.[۷] همواره در پاسخ خانواده که معمولاً اصرار می­ ورزیدند که ایشان بندر انزلی را رها کند[به ویژه اواخر که ایشان بیمار هم بودند] و به تهران بیاید، این جمله را تکرار می­ کرد: به مردم انزلی خو گرفته­ ام. به آنها علاقه ­مندم و نمی ­توانم از آنها دل بکنم. مگر این که دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه عذرم را بخواهد.
این در حالی بود که ایشان به همسر و دخترانش علاقه ­ی خاصی داشت، روزانه چندین بار از طریق تلفن علقه قلبی خود را به همسر و فرزندان ابراز می­ نمود. اعضای دفتر ایشان می­ گفتند: حضور خانواده در تهران باعث شده بود حاج آقا وقتی را هم که باید برای خانواده می­ گذاشت، صرف خدمت به مردم و رفع گرفتاری­ ها و حل مشکلات آنها بنماید.

 
فقط کتاب­ هایش را با خود به تهران آورد

وقتی دوره ­ی مسؤولیت ایشان در سنگر امامت جمعه به پایان رسید، ایشان تنها چیزی که با خودش به تهران آورد، یک کامیون کتاب بود که همگی متعلق به خودش بود و دیگر هیچ. کتاب­ هایی که تا آخر عمر با آنها زندگی کرد و همواره مواظب آنها بود.
در بین این کتاب ها حتی یک کتاب که مهر اهدا به دفتر امام جمعه خورده باشد و یا از نهادها و ارگان ها به نام امام جمعه بفرستند، وجود ندارد.
حاج آقا دو – سه هفته قبل از مراجعت به تهران به کمک اعضای دفتر کتاب ­های متعلق به خود را تفکیک و بسته­ بندی کرده بود.
مراقبت ایشان شامل همه­ ی جنبه­ ها بود و در خلوت و جلوت نیز فرق نداشت.
اصلاح رابطه ­ی بین خود و خدا، عهدی بود که ایشان به آن ملزم و پای­بند بود و در همه ی شرایط آن را پاس می­ داشت.
امور مالی دفتر و مصلّْی را به دو تن از اعضای متعهد سپرده بود و در واقع [آنطور که خود در آخرین روز اقامت در بندر انزلی می­ گوید] امضای طرف سوم [یعنی خودش ] یک امضای تشریفاتی و بنا به تقاضای آن دو نفر بود.
معمولاً در مسایل مالی خود را وارد نمی ­کرد و در رعایت حلال و حرام الهی بسیار محتاط و دقیق بود.

تابع رهبر بود

پس از کنار رفتن از مسؤولیت امامت جمعه بندر انزلی و پس از معرفی امام جمعه جدید، یکی از نمایندگان رشت (دوره ۵ و ۶) به حاج آقا گفته بود: می­ خواهیم یک نامه جمعی بنویسیم و به این اقدام معترض شویم.
ایشان بلافاصله جواب داده بود: شما چه می­ گویید؟ من تابع رهبر هستم.
رهبری را فصل­ الخطاب و مظهر اتحاد ملت و قوت انقلاب اسلامی می ­خواند و می­ گفت: تحت هیچ شرایطی مجاز نیستیم از حمایت و اطاعت ایشان سر باز زنیم.
یکبار فردی در رابطه با موضع مقام معظم رهبری درباره ­ی مسئله ­ای چنین گفت: حاج آقا بهتر نبود موضع­ گیری آقا مثلاً به این شکل باشد!
در پاسخ گفت: تکلیف­ت را روشن کن،‌ قرار است ما تابع آقا باشیم یا ایشان تابع ما.
می ­گفت: ولایت­مداری یعنی اینکه خود را بسپاریم نه اینکه گزینشی عمل کنیم، هر جا به نفع­ مان باشد بهتر از آقا نیست و هر جا خلاف نظر و منافع­ مان، بگوییم چنین و چنان.
به جدّ معتقد بود که در جمهوری اسلامی و در حال حاضر هیچ شخصیتی برای رهبری انقلاب در «علم و عمل»، «درایت و شجاعت» و «استمرار خط امام (ره)» شایسته­ تر از آیت ­الله خامنه ­ای نیست.
عمیقاً باور داشت که التزام به دین و فرامین آن در همه­ ی امور و شئون زندگی مقام معظم رهبری جاری است و هرگز خطوط، مواضع و گرایش ­های سیاسی این و آن در هیچ زمانی قادر نخواهد بود که بر تشخیص و ترجیح دینی او فایق آید.[۸]

پی­ گیر حل مشکلات مردم بود

پس از انتصاب به امامت جمعه انزلی، یکی از دغدغه­ های مهم حاج آقا، توسعه و تکمیل مصلّای انزلی بود. آن زمان یادم هست که نماز جمعه در مسجد جامع انزلی برگزار می ­شد و ایشان معتقد بود که این محل برای گنجایش و سهولت حضور مردم کافی نیست فلذا این مسئله را در دستور اول کار خود قرار داده بود و عاقبت هم خوشبختانه به کمک مردم، نمازگزاران و خیّرین موفق به افتتاح مصلای شهر به شکل آبرومندانه ­ی فعلی شد، لکن موقع بازگشت از بندر انزلی همچنان یکی از سفارش­ های ایشان پی‌گیری‌های لازم برای تکمیل کارهای مربوط به مصلّی بود.
تخریب و بازسازی پل غازیان در ورودی شهرستان بندر انزلی نیز از جمله دل مشغولی­ های ایشان بود تا از ترافیک سنگین شهر[به ویژه در ایام ازدیاد مسافرت­ ها] کاسته شود و وقت مردم کمتر تلف شود، لذا این مسئله را در سفر مقام معظم رهبری به این شهر مطرح و با عنایت رهبری و دستور صریح و قاطع ایشان این مهم که هم­ اکنون بسیاری از مشکلات ترافیکی مردم را حل نموده به نحو احسن پی­ گیری و سرانجام به بهره­ برداری رسید.
تلاش برای تأسیس دانشگاه در بندر انزلی نیز از جمله آرزوهای ایشان بود که تا مرحله­ ی افتتاح دانشکده پرستاری و مامایی پیش رفت و امید آنکه به کوشش مسؤولین ذی­ربط تا مراحل تکمیلی و پیشرفته نیز پی ­گیری شود.

ساده زیست بود

ساده پوشی و ساده زیستی حاج آقا واقعاً درس ­آموز بود. ایشان یک کیف مدرسه ­ای ساده و قدیمی داشت. یکی دو بار اوایل ازدواج به همسرم گفتم مثلاً روز پدر یک کیف خوب به حاج آقا هدیه کنیم. همسرم مطلب را با او در میان گذاشته بود، تشکر کرده بود، گفته بود: دخترم، روحانیت به همین ساده بودنش است.
ماشین ­اش اغلب پیکان بود.
می­ گفتیم: شما در گیلان که هستید مرتب جهت دانشگاه و سایر کارها بین بندر انزلی و رشت و سایر شهرها رفت و آمد می‌کنی. هر دو هفته هم برای دیدار با خانواده به تهران می ­آیی لااقل یک ماشین کولردار بگیر. خیلی اذیت می ­شوی و علاوه بر این، همراهان و محافظ ها را هم آزار می ­دهی.
می ­گفت: احترام روحانیت به دوری از تجملات و ساده زیستی است. می­ ماند همراهان و بچه ها[۹]، که از دل آنها هم یک جوری درمی ­آورم.
ایشان این صفات و نظایر آنها را نه به عنوان امتیاز برای تبلیغ زبانی می ­کرد و نه آن را مبنای زهد فروشی قرار می­ داد، بلکه همه اینها به طور طبیعی در شخصیت او تبلور داشت و اثرات آن را به صورت غیرمستقیم هر فردی دریافت می­ نمود.
هرگز از این که دیگران به امکانات و تسهیلات دسترسی داشته باشند و از رفاه بیشتری در زندگی برخوردار باشند، ناراحت نمی‌شد و دچار افسوس نیز نمی­ گشت، چرا که این شیوه ­ای بود که ایشان با آگاهی کامل برای خود برگزیده بود.

وقار  و متانت او کسی را معذّب نمی ­کرد  

حاج آقا مردی موقّر و متین بود.
همین ویژگی سبب می­ شد که نزد ایشان حساب شده حرف بزنیم.
به اهل خانه احترام می ­گذاشت، هرگز پیش آنها حتی پای خود را دراز هم نمی ­کرد و یا لباس نامناسب بر تن نمی­ پوشید.
همچنین مشاهده نکردیم که از اهل منزل کسی در حضور ایشان وارد شود و حاج آقا به احترام آن فرد از جای برنخیزد و او را احترام و تکریم نکند.
وقار و متانت ایشان کسی را معذّب نمی­ کرد و از او سلب آسایش نمی ­نمود، این طور نبود که افراد دیگر نتوانند در حضور ایشان گفت­ وگوی معمول خود را داشته باشند، بخندند و یا مثلاً مجبور باشند لباس و یا روسری خود را تغییر دهند.[۱۰] در رفتار ایشان ذره­ ای از خودخواهی، غرور و تکبّر و خشونت در کلام و رفتار مشاهده نمی­ شد.[۱۱] متانت ایشان مانع از اجتماعی شدن و فعالیت ­های تبلیغی او نبود.
وقار ایشان از راه تظاهر به دست نیامده بود، بلکه در طبع او ریشه داشت.
آنقدر موقر و متین بود که در برابر مشکلات و ناملایمات، لب به اعتراض و شکایت نمی­ گشود.
خانواده را بر محور مهربانی، عشق و عاطفه می­ گردانید و معتقد بود: قانون خانواده باید راحت و جاری باشد و بدور از هر گونه اجبار و تحکّم در بین اعضا نهادینه شود.
می­ گفت: بدون خانواده ­ی موفق، هیچ شخصیت اجتماعی موفقی تربیت نمی­ شود.

در سنگر تعلیم و تربیت مستدام بود

حاج آقا قبل از انقلاب، در استخدام آموزش و پرورش بود و به گواهی فرهنگیان و دانش­ آموزان قدیم رشت، در زمره ­ی یکی از بهترین معلمان بود.
او علاوه بر تدریس موظف، بعد از ظهر و حتی شبانه در این سنگر که علاقه خاصی به آن داشت، مشغول به کار بود.[۱۲] ایشان علاوه بر تحصیلات حوزوی، دارای لیسانس در رشته­ ی معقول (فلسفه) و نیز دو فوق لیسانس یکی در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تربیت معلم (سال ۱۳۴۶) و دیگری در رشته فرهنگ عربی و علوم قرآنی از دانشکده الهیات و معارف اسلامی  دانشگاه تهران(سال ۱۳۵۴) کسب کرده بود. هم خوب درس می ­خواند و هم خوب درس می­ داد.
در آستانه ­ی پیروزی انقلاب اسلامی نیز قصد ادامه تحصیل در دانشگاه الازهر مصر در مقطع دکتری را داشت که به رغم جلب موافقت­ های اولیه، ناتمام ماند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در هر مسؤولیت اجرایی اعم از مجلس و سنگر امامت جمعه که بود، تعلیم و تربیت را فراموش نکرد و به عنوان عضو هیأت علمی در دانشگاه گیلان و به صورت همکاری در دانشگاه های شهید بهشتی، علامه طباطبایی، علم و صنعت و دانشگاه تهران به تدریس فلسفه، منطق، علوم قرآنی و معارف اسلامی پرداخت.
دانشجویانش در رابطه با کلاس­ های درس او می­ گویند: تدریس ایشان چند ویژگی عمده داشت؛
اول اینکه؛ با عشق و علاقه و عمیق درس می­داد.
دوم اینکه؛ دانشجویان کلاس ­های ایشان را از صمیم قلب دوست داشتند و به خاطر نمره و حضور و غیاب نمی ­آمدند.
سوم اینکه؛ امتحان پایان ترمش خیلی آسان و دور از اضطراب برگزار می­ شد.
چهارم اینکه؛ فوق­ العاده خوش ­اخلاق و صمیمی بود.

با گمنامی و بی­ نشانی خو گرفته بود

شب فوت حاج آقا یکی از دوستان عکسی آورد از تحصن جامعه روحانیت مبارز در مسجد دانشگاه تهران در اعتراض به جلوگیری از بازگشت امام خمینی(ره) به میان ملت. تاریخ این عکس هشتم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ می باشد.[۱۳] در این تحصن تاریخی که نقش بارزی در بازگشت امام خمینی(ره) به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی داشت، برخی از چهره­ های شاخص روحانیت مانند استاد مطهری، مرحوم آیت ­الله مشکینی، جنتی، طاهری، صانعی و آقایان محفوظی، مؤمن، راستی و مرحوم توسلی، خلخالی و … حضور داشتند.
این تحصن که با حضور چهل تن از روحانیون تهران و شهرستان­ ها آغاز شده بود، ابعاد وسیع ­تری یافت و در روزهای بعد با حضور شهیدان دکتر بهشتی، آیت­ الله صدوقی و محلاتی و … از مرز ۲ هزار نفر گذشت. به دنبال این تحصن اقشار و گروه های مختلف نیز یکی پس از دیگری حمایت خودشان را از آنان اعلام کردند.
در این تصویر مقام معظم رهبری، حضرت آیت­ الله خامنه ­ای در حال سخنرانی است و ایشان که آن زمان یک روحانی ۳۸ ساله و از عناصر فعال دانشگاهی بود، پشت سر ایشان در تصویر مشاهده می ­شود.
همان زمان امام خمینی(ره) فرموده بودند: من اعلام کردم که خواهم رفت، آنها همه ­ی فرودگاه ها را بستند.
اقدام به موقع و مناسب روحانیت در تحصن دانشگاه تهران به عنوان نمادی از وحدت حوزه و دانشگاه باعث گردید، دولت شاپور بختیار تسلیم شده و مقدمات ورود امام خمینی(ره) پس از ۱۵ سال تبعید فراهم آید و امام خمینی(ره)، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ با پرواز ۷۴۷ شرکت هواپیمایی ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست.
هرگز از کارهایی که برای انقلاب، مردم و محرومین انجام داده بود، هیچ نمی­ گفت و حتی همین موضوع پس از فوت ایشان برای خانواده او آشکار شد.
حقیقت آنست که این مرد بزرگ به گمنامی و بی­ نشانی خو گرفته بود.

متین بود و مستدل حرف می­ زد

«اِدفع بِالّتی هی اَحسن»[۱۴] دو هفته پس از فوت حاج آقا یکی از دانشجویان ایشان که اکنون دارای مدرک دکتری و عضو هیأت علمی دانشگاه است، با اینکه در مراسم بزرگداشت ایشان در رشت شرکت کرده بود، برای عرض تسلیت مجدد تلفن زد و در ضمن خاطره ­ای نیز از کلاس ­داری وی نقل کرد.
او می­ گفت: ایشان بسیار صبور و متواضع بود. یک روز در کلاس درس یکی از دانشجویان با زبانی تند و آتشین یک شبهه دینی مطرح کرد و در لابلای بحث به روحانیت و مسؤولان انقلاب تاخت.
معمولاً چنین موقعیت ­هایی از نظر سایر دانشجویان که شاهد این صحنه­ ها هستند، فرصتی است برای سنجش تحمل استاد و نحوه ­ی پاسخگویی و منطق او. ایشان تمام سخنان این دانشجو را تا آخر شنید و تحمل کرد. نه خودش سخنان او را قطع کرد و نه به سایر دانشجویانی که قصد داشتند با این دانشجو مخالفت و حتی به او تعرض فیزیکی کنند، اجازه داد. آنگاه با متانت همیشگی و تواضع کامل یک بحث کلی را مطرح کرد و سپس به شبهه این دانشجو جواب مستدل و منطقی داد.
هرگز جوابی نداد که دانشجو را مجبور سازد تا در جلسات بعدی به کلاس نیاید و یا معترض او نشد که وی را خشمگین کند و یا در جمع سایرین با او اهانت ­آمیز سخن نگفت.
در جلسات بعدی این دانشجو را می ­دیدیم که چگونه به موقع به کلاس می ­آمد و با یک نظم و آرامش خاصی تلاش می­ کرد تا رابطه­ ی خود را با ایشان به یک رابطه­ ی صمیمی تبدیل کند.
این صحنه، پیوند بقیه ­ی دانشجویان با روحانیت را نیز قوام بخشید.

شخصاً   نیازی به استفاده از وجوهات ندارم

حاج آقا از علما و مراجع بزرگوار چون آیات عظام امام خمینی(ره)، گلپایگانی، عراقی (اراکی)، نجفی عراقی (مرعشی) و بهجت و همچنین آیات عظام خامنه ­ای و مکارم شیرازی جواز تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه از قبیل زکات، کفارات، مظالم عباد و صرف آنها در مصارف مقرره و همچنین اجازه­ ی اخذ سهمین مبارک و صرف آن در مخارج خودشان به نحو اقتصاد و صرف مقداری از مازاد سهم مبارک امام(ع) را در ترویج شریعت مقدسه و پرداخت مقداری از سهم سادات را به سادات مستحق داشت.
هیچ وقت از محل وجوهات برای زندگی خود استفاده نکرد. به همسر و فرزندانش نیز اعلام کرده بود که از وصول هر گونه وجه ی که بعضاً در حق سادات در نظر گرفته می­ شود، جداً خودداری کنند.
آنچه در پی می­آید؛ متن نامه ­ی ایشان به امام خمینی(ره) به تاریخ ۲۶/۱۰/۶۴ است که منجر به صدور جواز برای امور فوق­ الذکر شده است.

محضر مبارک مرجع عالیقدر حضرت آیت­الله العظمی امام خمینی(ره) «مدظله العالی»

پس از اهداء تحیت و سلام و آرزوی طول عمر، اینجانب سید داود مصطفوی نماینده­ ی رشت در مجلس شورای اسلامی در مسجد کاظمین واقع در خیابان شهید اجاره­دار تهران به امامت جماعت اشتغال دارم. مؤمنین اعتماد می­ کنند وجوهات شرعیه ­ی خودشان را به اینجانب می­ دهند و من شخصاً نیازی به استفاده از وجوهات ندارم ولی در آن محل فقرایی هستند که انتظار کمک دارند.
استدعا بر این است که اجازه فرمایید بخشی از وجوهات اخذ شده صرف فقرا شود و بقیه به حضور حضرتعالی تقدیم گردد.

                                                                                                                  با تقدیم احترام

              الاحقر سید داود مصطفوی
پاسخ امام خمینی (ره):

جنابعالی مجازید ثلث از سهم مبارک امام علیه ­السلام را به فقرای متدین و ثلث سهم سادات را به سادات مستحق و متدین بپردازید.[۱۵]                روح ­الله الموسوی الخمینی

ترازوی آدم بی ­انصاف درست وزن نمی­ کند

«المُنصف کثیر الاولیاء و الاَوِدّاء»[۱۶] وقتی به دیدارش می ­رفتی، احساس خوبی می ­یافتی. چهره ­ی گشاده و بشّاشی داشت،‌ هرگز عبوس و ترش­ رو نبود.
دل دریایی و خالی از کینه و روحی باز و پر امید داشت و یأس و نومیدی به درون خود راه نمی­ داد.
می ­گفت: از علامت ­های بارز مؤمن، خوش خلقی و انصاف اوست.
بهترین راه کسب ثواب از جانب خدا و جلب محبت و دوستی مردم را خُلق نیک معرفی می ­کرد.
یکبار ایشان، فرد خوب و صادقی ]با ویژگی­ های رفتاری خاص[ که معمولاً با عدم اقبال و همکاری دیگران مواجه می­ شد را به خوش رفتاری و عدم سوءظن به مردم سفارش می ­کرد و می­ گفت: اداره ­ی کار مردم نیاز به مهربانی و نرم­ خویی دارد.[۱۷] کاری نکنیم که مردم از نزدیک شدن به ما ترس و وحشت داشته باشند. حرف و عمل ما نباید کسی را زخمی و مجروح کند.
می­ گفت: زخم گلوله و تازیانه التیام می­ یابد ولی زخم زبان به سختی و یا هرگز.[۱۸] ایشان با مردم فروتن و مؤدب بود و تأکید داشت: حتی بی­ احترامی دیگران به ما جواز بی ­احترامی از طرف ما نسبت به آنها نیست و باید خویشتن ­دار و صبور بود.
اعتقاد داشت: هر کس ارباب رجوع دارد، واجب است در سخن و رفتار با ادب باشد.
ایشان می­ گفت: دست اندازی به آبروی دیگران و چوب حراج زدن بر شخصیت افراد از نشانه ­های یک جامعه غیر اسلامی است.
همچنین اظهار می­ داشت: همین یک خصلت بد می ­تواند به تدریج همه­ ی فضیلت­ های جامعه را متزلزل و دچار انزوا کند.
منصف بود و در داوری­ ها به عدل و بی ­طرفی عمل می ­کرد.
می­ گفت: با همان ترازو و خط ­کشی که عمل و رفتار دیگری را می­ سنجی، با همان هم عمل و رفتار خود را اندازه بگیر.
خلاف انصاف می­ دانست که انسان وقتی به کار خود نظر می­ کند، آن را بزرگ،‌ مهم و قوی بپندارد و وقتی درباره ­ی کار دیگری قضاوت می ­کند، آن را ناچیز و کم اهمیت تلقی کند.
ایشان می ­گفت: مقصر باید معترف باشد، هر کس که می­ خواهد باشد و اگر چنین اصلی در فرهنگ فردی و اجتماعی ما تعبیه شود، از خیلی گرفتاری­ ها اجتناب می ­شود.
ایشان وجود «حُسن خلق»، «انصاف» و «روحیه همکاری، همفکری و مسؤولیت­ پذیری» را مایه ­ی آرامش، رفاه، نشاط و تندرستی افراد جامعه می ­خواند.
روزی پس از مطالعه ­ی متن مصاحبه ­ی یک منتقد [درباره ­ی عملکرد یکی از مسؤولین] گفت: ترازوی آدم بی­ انصاف درست وزن نمی­ کند، دوره ­ی خودش را فراموش کرده است!

مهدی خواهد آمد

روزی حاج آقا درباره ­ی میلاد امام زمان و ویژگی­ های حضرت مهدی(عج) سخن می­ گفت، این شعر را خواند:

بگذرد این روزگار تلخ­ تر از زهر      بار دگر روزگار چون شکر آید

چون توضیحی نداده بود، در پایان به ایشان گفتم: ارتباط این بیت را با موضوع نفهمیدم!
جواب داد: روزگار تلخ­ تر از زهر همین روزهاست و روزگار چون شکر [که خداوند قسمت همه­ ی ما نماید] همان روزگار سراسر عدل و داد زمان حضرت مهدی(عج) است که فراخواهد رسید.
ایشان در آن سخنرانی به معرفی چهار نوع حکومت الهی در جهان پرداخت.
حکومت یوسف، حکومت طالوت، حکومت علی(ع) و حکومت مهدی(عج).
یوسف از جناب خدا، فرمانروای مصر شد، مردم مصر را به یکتاپرستی فراخواند و آنها را از قحطی، خشکسالی و گرسنگی نجات داد.
خدا، طالوت را به مقام سلطنت رساند[۱۹] و به وسیله­ ی او اسرائیلیان را از ذلّت به عزّت رساند.
گونه ی سوم حکومت، حکومت علی (ع) است. علی (ع) اگر چه از سوی خدا به امامت منصوب شد ولی شکل حکومت علی(ع)، انتخابی بود. اول توسط اصحاب حل و عقد انتخاب شد و آنگاه مردم با او بیعت کردند.
هر کدام از این حکومت­ ها اگر چه صورت خاصی داشتند ولی فصل مشترک همه آنها یک چیز بود و آنهم اقامه ی عدل.
اصلاً بنای همه حکومت­ های الهی و حکومت­ های شبیه به آن، عدالت محوری است.
حکومت مهدی(عج) نیز همچون حکومت جدّش علی(ع) است.
با این دو تفاوت که؛
اولاً حکومت او دارای گستره­ ی جهانی و پایدار است و نه محدود و موقتی.
ثانیاً انتخاب او، انتخاب طبیعی و جهانی است نه انتخاب شورایی و یا انتخاب مردمی.[۲۰] این انتخاب دارای دو مرحله است:
مرحله اول آن، هم ­اکنون جاری است، یعنی صورت گرفته است، چرا که همه­ ی مردم [ فکر نکنید فقط مسلمانان] در انتظار و آرزوی ظهور او هستند.
ما همه منتظرانیم، پس باید آمادگی لازم را کسب کنیم.
مرحله­ ی دوم و تکاملی آن، بعد از ظهور است که آن حضرت حکومت جهانی تأسیس می­ کند و به وسیله­ آن بنیان ظلم و ستم را از جهان برمی­ کند و عدالت ابدی را برپا می­ نماید.
حکومت او به معنای واقعی، مردمی است و قدرت در این حکومت در اختیار مردم است.
حکومت آن حضرت متکی بر قدرت، زور و سرنیزه نیست.
در حکومت مهدی (عج) تبعیض ­های نژادی، زبانی، گروهی، قومی، طبقاتی و ملی ملغی­ست.
حکومت مهدی (عج)، حکومت دانش، عقل و معرفت است، او به کمک عقل بشری خواهد شتافت و اوج شکوفایی در سایه ­ی دانایی و توانایی انسان ها اتفاق خواهد افتاد.
حکومت مهدی (عج)، حکومت مهر، محبت و رحمت است، در این حکومت از کینه، دشمنی و خونریزی خبری نیست.
حکومت مهدی (عج)، حکومت بر بندگان صالح خداست.
پس از برپایی این حکومت، مردم بر اجرای قانون الهی مصمم هستند، بنابراین هیچ درگیری، انتقام و تجاوزی بین آنها وجود ندارد و به همین جهت به وجود دستگاه های امنیتی، قضایی، اجرایی چندان نیازی نیست.
ایشان آخر سر با یک سوز دلی گفت: مردم! مهدی خواهد آمد. چقدر خود را برای آمدن او آماده کرده­ ایم؟
مردم! مهدی (عج) از دودمان فاطمه (س) است[۲۱]، مهدی (عج) از حسین (ع) است.[۲۲] مردم! عیسی بن مریم به کمک مهدی فاطمه خواهد آمد و پشت سرش نماز خواهد خواند. خدایا ما را از انصار مهدی (عج) قرار بده
۱- حاج آقا دومین فرزند خانواده و دارای چهار برادر و چهار خواهر بود.
۲- ایشان از شاگردان آیت­الله العظمی محمدحسین غروی نائینی (ره) در نجف اشرف و دارای اجازه اجتهاد مطلق بود.
تصویر این جواز در پیوست (۲) کتاب در صفحات ۲۹۵ و ۲۹۶ آمده است.
۳- خدایا ! عمرم را در امور خیر طولانی کن و اگر به شری مبتلا شدم، مرگم را وسیله ­ی راحتی­ام قرار ده (دعای روز سه شنبه)
۴- ماجرای رفتن به خانه­ ی این عالم نیز اینطور شد که او را در مجلس ختمی در رشت زیارت کردیم. آن عالم به حاج آقا به لهجه­ ی رشتی گفت: یا بفرما به سرایم یا بفرما به سرآیم. حاج آقا نیز در پاسخ گفت: به سر آیم. با هم به خانه­ ی او رفتیم.
۵- امام صادق(ع): بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۹۸٫
۶- حاج آقا همچنین معتقد بود: علمی که به صاحب آن سودی نبخشد، حتماً زیان خواهد رساند.
۷- حاج آقا ۱۰ روز در این شهر اقامت می­کرد و پس از آن سه روز جهت دیدار با خانواده به تهران می ­آمد.
۸- حاج آقا می­ گفت: اینکه امام(ره) لیاقت ایشان را برای رهبری احراز و تایید کرده بودند، بیش از هر چیز به دلیل همین ویژگی نیز بوده است.
۹- حاج آقا محافظ ­های خود را بچه ­ها خطاب می­ کرد.
۱۰- آزادی دیگران را محترم می­ شمرد.
۱۱- متأسفانه در بین عوام گاهی آمیزه­ای از صفات ناپسندی از این قبیل، ملاک وقار و متانت شمرده می­ شود.
۱۲- اواخر ماه مبارک رمضان به آقای سید نعمت ابوالقاسمی از همکاران آموزش و پرورش و حوزه ­ای [غیر ملبس هستند] حاج آقا تلفن زدم و ضمن احوالپرسی از قصد خود برای انتشار کتاب خاطرات و اندیشه­ های حاج آقا سخن گفتم، گفتند: حاج آقا متعلق به فرهنگیان و سنگر تعلیم و تربیت بود، سعی کن بیشتر در این باره بنویسی.
به ایشان گفتم: مگر می­ شود از حاج آقا گفت و جز این نوشت.
۱۳- این عکس به شماره ­ی ۳۲ و از سوی ستاد برگزاری سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده است.
در پیوست (۱) کتاب، این عکس در صفحه­ ی۲۳۸ آمده است.
۱۴- با نیکی و روش نیکو از اسلام دفاع کن. (فصّلت، ۳۴٫)
۱۵- صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۴۶۴٫
۱۶- امام علی (ع): آدم منصف یاران و دوستان فراوان پیدا می­ کند. (تصنیف غررالحکم، ص ۳۹۴٫)
۱۷- آهسته و آرام سخن گفتن.
۱۸- آنکه زخم زبان کند با مرد      زخم شمشیر جان ستان نکند
۱۹- سلطنت انتصابی
۲۰- مبتنی بر جمهوری، دمکراسی و یا انتخاب مردم یک کشور.
۲۱- اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۰۴٫
۲۲- همان، ص ۵۰۶٫

در مصاحبه با شماری از مطبوعات محلی استان گیلان  ۱۸ تیر ماه ۱۳۹۲

این مطالب را نیز ببینید!

همایش سلامت، حکمت و حکمرانی

سومین همایش بین المللی سلامت، حکمت و حکمرانی The Third International & National Conference on ...