مدیریت عملکرد(Performance management) به معنی ارزیابی مداوم و ارائه بازخورد به تکتک کارمندان در رابطه با نقشها و مسئولیتهای آنهاست. یک سیستم مدیریت عملکرد به مدیران کمک میکند تا انتظارات خود را از کارمندان بهطور دقیق به آنها منتقل کنند تا اطمینان حاصل شود که همه معنای موفقیت را در موقعیت فعلی خود متوجه شدهاند.
امروزه مدیران دریافتهاند که برای مدیریت سازمانهای نوین و رقابت در بازارهای فعلی، لازم است سیستمهای خود را ارتقا بدهند و سازمان را به شیوههای نوین علم مدیریت مجهز کنند. در حال حاضر بسیاری از سازوکارهای قدیمی مدیریتی، کارایی خود را از دست داده و حتی منسوخ شدهاند. عمل به این سازوکارهای ایستا نهتنها نتیجه مثبتی در پی نخواهد داشت، بلکه خود موجب تضعیف عملکرد کارکنان نیز خواهد شد. سازمانهای پیشرو به دنبال روشهای انگیزش کارکنان، رویکردهای پویا و استراتژیک مانند مدیریت عملکرد کارکنان را در پیش گرفتهاند که ماحصل جدیدترین پژوهشهای انجام شده در علم مدیریت است.
مفهوم چرخه مدیریت عملکرد را اوبری دانیلز روانشناس آمریکایی برای اولین بار در اواخر دهه 1970 میلادی مطرح کرد. او از اولین نظریهپردازانی بود که علم رفتارشناسی را وارد علم تجارت کرد و به تحلیل و بررسی رفتار کارکنان در سازمان پرداخت.
بر اساس تعریف دانیلز، مدیریت عملکرد عبارت است از «یک سیستم مدیریتی دادهگرای علمی که از سه عنصر اصلی اندازهگیری، بازخورد و تقویت مثبت تشکیل شده است.»
در فرایند مدیریت عملکرد کارکنان یک چرخه شامل هدفگذاری، برنامهریزی و ارزیابی، به صورت دورهای و مستمر تکرار میشود. مدیران با تحلیل اطلاعاتی که طی تکرار این چرخه به دست میآید، رفتارها و عملکردهای کارکنان را تحلیل و ریشهیابی میکنند و زمینه را برای بهبود عملکرد پرسنل فراهم میسازند. نکته مهم در سؤال مدیریت عملکرد چیست؟ توجه به این نکته است که این فرایند تنها بر کنترل و نظام پاداش استوار نیست و برای کارکنان به عنوان سرمایه سازمان، ارزش قائل است.
ارزیابی عملکرد و تفاوت آن با فرایند مدیریت عملکرد
ارزیابی عملکرد عبارت است فرایندی برای تعیین عملکرد موفق یا ناموفق کارکنان با شاخصها و استانداردهایی که از پیش تعیین شده است. بر اساس این تعریف، ارزیابی عملکردجزئی از فرایند مدیریت عملکرد است. ارزیابی عملکرد به صورت دورهای (معمولاً سالانه) انجام میشود و در مقایسه با مدیریت عملکرد، پویایی لازم را ندارد.
در فرایند ارزیابی عملکرد، اهداف در ابتدای دوره به کارکنان ابلاغ میشوند و یک سال بعد، میزان تحقق آنها بررسی میشود. در این مدت طولانی، کارکنان هیچ بازخوردی از عملکرد خود دریافت نمیکنند و در نتیجه هیچ معیاری برای اصلاح عملکرد در اختیار آنها نیست. به عبارت دیگر میتوان گفت ارزیابی عملکرد صرفاً با هدف کنترل کارکنان در طول دوره ارزیابی و تنبیه یا تشویق آنها در پایان دوره انجام میشود، نه توسعه مهارتهای آنها.
فرایند ارزیابی عملکرد کارکنان را به صورت مؤثر درگیر نمیکند و درک درستی از عملکرد آنها به مدیران نمیدهد. در مقابل در مدیریت عملکرد، ارائه و دریافت بازخورد در بازههای زمانی کوتاهتری انجام میشود و تأثیر مثبتی بر عملکرد کارکنان دارد. این فرایند امکان رویارویی کارکنان با مدیران را فراهم میکند و این مشارکت، احتمال ترک سازمان را کاهش میدهد. از سوی دیگر کارکنان جبران خدمات خود را در بازههای کوتاهتری لمس میکنند و این به عنوان یک عامل انگیزشی، در نهایت به تحقق اهداف کلان سازمان منجر میشود.
نکته مهم دیگر در تفکیک ارزیابی عملکرد از مدیریت عملکرد، آموزش است. در رویکرد مدیریت عملکرد، مدیران سعی دارند تا نقاط ضعف کارکنان را با آموزش مستمر برطرف کنند. آموزش کارکنان در کنار برقراری یک نظام حقوق و دستمزد و مزایا و پاداش منصفانه و مبتنی بر عملکرد، باعث ایجاد حس عمیق همدلی و همراهی در افراد میشود. به زبان ساده ارزیابی عملکرد، مدیران را در نقش کنترلکننده فرو میبرد؛ در حالی که در مدیریت عملکرد، کارکنان مدیران را با خود همراه میبینند.
مدیریت عملکرد چیست و چگونه کار می کند؟

مدیریت عملکرد ابزاری است که به مدیران کمک می کند کار کارکنان را نظارت و ارزیابی کنند. هدف مدیریت عملکرد ایجاد محیطی است که در آن افراد بتوانند به بهترین شکل ممکن و در راستای اهداف کلی سازمان عمل کنند. مدیریت عملکرد به طور گسترده در هر دو بخش خصوصی و دولتی استفاده می شود.
مدیریت عملکرد مجموعهای از فرآیندها و سیستمهایی است که با هدف توسعه کارکنان انجام میشود که منجر میشود کارکنان کار خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهند. هدف این رویکرد کمک به کارکنان برای ایجاد مهارتهایی است که آنها را قادر میسازد تا در نقشهای خود بهتر عمل کنند، به پتانسیل خود دست یابند، موفقیت خود را افزایش دهند و در عین حال به اهداف استراتژیک سازمان نیز دست یابند.
مدیریت عملکرد مؤثر، ارتباط مستمری را بین کارکنان، مدیران و منابع انسانی برقرار میکند. فرآیند مدیریت عملکرد شامل موارد زیر است:
- ایجاد انتظارات شفاف
- تعیین اهداف فردی که با اهداف تیمی و سازمانی همسو باشد
- ارائه مداوم بازخوردها
- ارزیابی نتایج
تصمیمات شغلی، از جمله ترفیع، پاداش و اخراج نیز با فرآیند مدیریت عملکرد مرتبط است.
یک برنامه رسمی مدیریت عملکرد به مدیران و کارکنان کمک میکند تا انتظارات، اهداف و پیشرفت شغلی، از جمله این که چگونه کار یک فرد با چشم انداز کلی شرکت همسو میشود را به صورت شفاف ببینند. این امر به هدایت وجوه تخصیص یافته به عنوان بخشی از بودجه عملکرد شرکت کمک میکند. به طور کلی، مدیریت عملکرد افراد را در چارچوب سیستم محل کار گستردهتر میبیند.
برنامههای مدیریت عملکرد از ابزارهای سنتی مانند تعیین و اندازه گیری اهداف استفاده میکنند. با این حال، مدیریت عملکرد به جای استفاده از الگوی سنتی بررسیهای پایان سال، هر تعامل با یک کارمند را به فرصتی برای یادگیری تبدیل میکند.
مدیران میتوانند از ابزارهای مدیریت عملکرد برای تنظیم گردش کار، اقدامات دورههای جدید و تصمیم گیریهای دیگری که به کارکنان کمک میکند تا به اهداف خود دست یابند، استفاده کنند. این امر به نوبه خود به شرکت کمک میکند تا به اهداف خود برسد و عملکرد مطلوبی داشته باشد. به عنوان مثال، مدیر یک بخش فروش میتواند به کارکنان میزان درآمد هدفمندی را بدهد که باید در یک بازه زمانی مشخص به آن برسند. در یک سیستم مدیریت عملکرد، همراه با آمار و اعداد، مدیر راهنماییها و دستورالعملهایی را ارائه میدهد که به فروشندگان کمک میکند تا موفق شوند و به اهداف خود برسند.
تمرکز بر مسئولیتپذیری مستمر، محیط کاری سالمتر و شفافتری ایجاد میکند و تأکید بر جلسات منظم میتواند ارتباطات کلی را بهبود بخشد. از آنجایی که مدیریت عملکرد قوانین مشخصی را ایجاد میکند، همه درک واضحتری از انتظارات دارند. وقتی انتظارات روشن باشد، محل کار استرس کمتری دارد، کارمندان سعی نمیکنند با انجام کارهای تصادفی مدیر را تحت تاثیر قرار دهند و مدیران نگران این نیستند که چگونه به کارمندان بگویند که عملکرد خوبی ندارند.
اگرچه بستههای نرمافزاری مدیریت عملکرد زیادی وجود دارد، با این حال الگوها معمولاً برای نیازهای یک سازمان سفارشی میشوند. به طور معمول، برنامه های مدیریت عملکرد مؤثر شامل عناصر خاصی هستند، مانند:
- همسویی فعالیت های کارکنان با ماموریت و اهداف شرکت: هر کارمند باید بداند که چگونه کار آنها به اهداف کلی شرکت کمک میکند. سرپرستان و کارکنان با هم باید وظایف یک شغل را مشخص کنند.
- ایجاد نتایج خاص عملکرد شغلی: از طریق مدیریت عملکرد، کارکنان باید بفهمند: شغل من چه کالاها یا خدماتی تولید میکند؟ شغل من شامل چه مراحلی است؟ کار من باید چه تاثیری بر شرکت داشته باشد؟ چگونه باید با مشتریان، همکاران و سرپرستان تعامل داشته باشم؟
- ایجاد انتظارات مبتنی بر عملکرد: کارمندان باید این فرصت را داشته باشند که در مورد چگونگی اندازه گیری موفقیت خود نظر بدهند. انتظارات میتواند شامل نتایجی باشد که شامل کالاها و خدماتی است که یک کارمند تولید میکند..
- تعریف برنامههای توسعه شغلی: کارمندان باید در مورد انواع کارهای جدیدی که یاد میگیرند و چگونه میتوانند از آن دانش به نفع شرکت استفاده کنند، نظر داشته باشند.
- جلسات منظم: به جای انتظار برای ارزیابی عملکرد سالانه، مدیران و کارکنان باید به طور فعال در تمام طول سال برای ارزیابی پیشرفت سازمان، در جلسات منظم شرکت کنند.
طرفداران مدیریت عملکرد معتقدند که مدیریت عملکرد نه تنها به سازمانها کمک میکند تا به اهداف خود دست یابند، بلکه کار را برای تک تک کارکنان رضایت بخشتر میکند. به عنوان مثال، کارگران اغلب از بررسیهای منفی عملکرد سالانه غافلگیرمیشوند. در حالی که مدیریت عملکرد، بررسیهای سالانه را نیز در بر میگیرد و با استفاده از بازخورد مداومی که مدیران در طول سال ارائه میدهند، باعث ناخوشایندی کمتری میشود.
مدیریت عملکرد مؤثر مستلزم این است که “مدیران خود را مربی بدانند نه رئیس و هنگامی که مدیران گفتگوهای به موقع و مرتبط با عملکرد دارند که منعکس کننده این اصل باشد، مدیر تعاملات کارکنان به گونهای دلگرمکننده، درگیرکننده و پاداشدهنده است که بررسیهای سالانه آن را ندارند.”
این مزایا می تواند در خارج از سازمان نیز گسترش یابد، مطالعات نشان میدهد که مدیریت عملکرد اغلب رضایت مشتری بیشتری را ایجاد میکند.
مدیریت بر اساس اهداف (MBO) یک مدل رهبری شرکتی است که تلاش میکند اهداف کارکنان را با اهداف یک سازمان هماهنگ کند. اغلب به پنج مرحله اساسی تقسیم می شود: تعریف اهداف، انتقال آن اهداف به کارکنان، نظارت بر پیشرفت کارکنان، ارزیابی عملکرد آنها و پاداش دادن به دستاوردهای آنها.
مانند مدیریت عملکرد، MBO مشارکت کارکنان را در تعیین هدف تشویق میکند. با این حال، MBO اغلب مورد انتقاد قرار میگیرد که بیش از حد سفت و سخت است و به قدری روی اهداف متمرکز است که کارمندان و مدیران صرف نظر از این که چگونه این کار را انجام میدهند به سمت آنها سوق داده میشوند.
در مدیریت عملکرد، سرپرستان بازخورد مستمری را به کارکنان ارائه میدهند. از سوی دیگر، ارزیابی عملکرد تمایل به ارائه بازخورد در یک دوره معین، اغلب یک سال دارد. شرکتهایی که مدیریت عملکرد را انجام میدهند، میتوانند بررسی عملکرد سالانه را به عنوان بخشی از فرآیند خود در نظر بگیرند، بنابراین این دو متقابل یکدیگر نیستند.
همانطور که کسب و کارها در طول زمان تکامل یافتهاند، مدیریت عملکرد نیز تکامل یافته است. امروزه سازمانها از استعدادهای خود به عنوان یک مزیت رقابتی استفاده میکنند و نوآوری و تفکر انتقادی را بر اجرای آنها ترجیح میدهند. این تکامل الهامبخش تغییری از ارزیابیهای سالانه و مدیریت هدف به گفتگوها و بازخوردهای عملکرد مداوم است. تحقیقات نشان میدهد که ۳۶ درصد از کارمندان ترجیح میدهند که به صورت هفتگی به صورت انفرادی صحبت کنند و فقط ۳ درصد مایلند این مکالمات را به صورت سالانه داشته باشند.
منبع: https://abpmp-ir.org/