یادداشت های روزانه(۴۷)
باز باران با ترانه؟!
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
باران صبحگاهی را بسیار دوست دارم. باران پائیزی را کمی بیشتر از آن، در یادبود پدر همسرم، کتابی نوشتم و اسمش را گذاشتم، قطره ای از باران، از خطه سرسبز گیلان بود، او را هم، مانند باران دوست داشتم. باران نشانه ای از رحمت بی حد و سخاوت بی اندازه الهی است. حرف های آن عالم روحانی همچون باران بود، در زمین مستعد که می نشست، مایه رویش و طراوت می شد.
صبح امروز در نم نم باران و در خلوت حیاط مجتمع مسکونی لحظاتی قدم زدم، به یادش بودم و بخشی از شعر زیبای باز باران با ترانه ی کلاس چهارم ابتدایی را با خود زمزمه کردم؛
باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از لب جوی
دور می گشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
شاعر: گلچین گیلانی
#باران
#رحمت
#سخاوت
#باد
#رویش
#باز_باران_با_ترانه
#شاعر_گلچین_گیلانی
#کتاب_قطره_ای_از_باران
#انتشارات_فردوس
#سید_داود_مصطفوی
#خطه_گیلان
#دکتر_خلیل_علی_محمد_زاده
عصر روز شنبه ۸ آبان ماه ۱۴۰۰
پی نوشت: فیلم یادداشت در پیج اینستاگرامی
@dr.khalil.amz