با توجه به اينكه اكثر قريب به اتفاق دانشجويان در كارهاي عملي خود دچار ضعف هاي علمي در خصوص عدم شناخت متغيرها هستند برآن ديدم كه بصورت اجمالي دانشجويان را با متغيرها و انواع آنها آشنا كنم.
تعريف متغير:
متغير شامل هرچيزي است كه بتواند ارزش هاي گوناگون و متفاوت را بپذيرد. اين ارزش ها مي تواند در زمان هاي مختلف براي يك شخص يا يك چيز متفاوت باشد يا اينكه در يك زمان براي اشخاص يا چيزهاي مختلف تفاوت داشته باشد. مثل امتياز يك فرد در آزمون هاي مختلف يا امتياز افراد مختلف در يك آزمون معين .
درتعريف جامع تر مي توان متغير را، ويژگي يا صفت يا عاملي كه بين افراد جامعه مشترك بوده و مي تواند مقادير كمّي و ارزش هاي مختلف داشته باشد تعریف کرد. كه اين عدد يا ارزش نسبت داده شده به متغير، نشان دهنده ي تغير از يك فرد به فرد ديگر يا از يك حالت به حالت ديگر است، تعريف كرد.
ميز يك مفهوم است نه متغير ، اما وزن يك متغير است.مفهوم ميز به تنهايي دلالت بر وجود ارزشهاي چندگانه نمي كند.متغير يك نماد است كه مي توان عدد يا ارزشي را جايگزين آن كرد.
قد ويژگي است كه بين همه ي افراد مشترك است، اما در افراد مختلف اندازه هاي متفاوت دارد و قد افراد متفاوت است بنابراين قد يك متغير است.
در مثال هاي سازماني مي توان به كارايي و اثربخشي به عنوان متغير اشاره نمود.
انواع متغير:
1- متغير مستقل 2- متغير وابسته 3-متغير تعديل كننده 4-متغير كنترل 5- متغير مداخله گر 6- متغير كمي
7- متغير كيفي
1- متغير مستقل (محّرك): Independent variable
متغير مستقل متغيري است كه از طريق آن متغير وابسته تبيين و پيش بيني مي شود ، اين متغير توسط پژوهشگر اندازه گيري ، دستكاري يا انتخاب مي شود تا تاثير رابطه اي آن با متغير ديگر اندازه گيري شود. در واقع متغير مستقل به گونه اي مثبت يا منفي بر متغير وابسته اثر مي گذارد يعني هر گونه افزايش يا كاهش در متغير مستقل مي تواند موجب افزايش يا كاهش در متغير وابسته شود پس دليل تغيير در متغير وابسته را بايد در متغير مستقل جست و جو كرد. در يك تحقيق غيرآزمايشي متغير مستقل به وسيله محقق دستكاري نمي شود ولي متغيري است كه از پيش وجود دارد و فرض شده است كه بر متغير وابسته اثر دارد.
نمونه يك- اگر فرض شود كه طبقه اجتماعي در پيشرفت تحصيلي تاثير دارد ؛ طبقه اجتماعي متغير مستقل و پيشرفت تحصيلي متغير وابسته است.
نمونه دو: ساختار سازماني بر رضايت مندي مشتريان تاثير مي گذارد.ساختار سازماني متغير مستقل ؛ رضايت مندي مشتريان متغير وابسته.
2- متغير وابسته(ملاّك – پاسخ) Dependent Variable
متغيروابسته متغيري است كه پژوهشگر به آن علاقه مند است و برعكس متغيرمستقل در اختيار محقق نيست و نمي تواند در آن تصرف يا دستكاري به عمل آورد. در تعريف آن بايد گفت متغيري است كه از متغير مستقل تاثير مي پذيرد و براثر تغييرات آن تغيير مي كند و هدف محقق تشريح يا پيش بيني تغيير پذيري در آن است.
نمونه يك- در بررسي تاثير اشتغال زنان به ميزان رضايت مندي از زندگي خانوادگي؛اشتغال زنان متغير مستقل و ميزان رضايت مندي متغير وابسته
نمونه دو- تاثير نور بر رشد گياه دراين بررسي رشد گياه متغير وابسته و نور متغير مستقل است.
نمونه سه- بررسي تاثير دوره هاي آموزش ضمن خدمت بر عملكرد كاركنان؛دوره هاي آموزش ضمن خدمت متغير مستقل و عملكرد كاركنان متغير وابسته
نمونه چهار: بررسي و تجزيه و تحليل رابطه عوامل جبران خدمت با عملكرد كاركنان, عوامل جبران خدمت متغير مستقل ؛ عملكرد كاركنان متغير وابسته البته در اينگونه موضوعات كه رابطه مورد بحث مي باشد ارتباط مي تواند دو سويه باشد.
3- متغير تعديل كننده Moderating variable
متغير تعديل كننده عليرغم ميل پژوهشگر رابطه ي بين متغير مستقل و وابسته را دستخوش تغيير مي كند. يعني حضور اين متغير سوم رابطه اي را كه اساساً بين متغير وابسته و مستقل مورد انتظار است تحت تاثير قرار مي دهد و مي توان از آن به عنوان متغير مستقل دوم نام برد اگر ماهيت وابستگي بين متغير وابسته به علت سوم باشد پژوهشگر آن را تجزيه و تحليل مي كند.
نمونه يك- در بررسي تاثير هوش دانشجويان بر معدل اگر تفاوتي بين متغير هوش و معدل دانشجويان دختر و پسر وجود داشته باشد دراين جا متغير جنسيت متغير تعديل كننده است.
نمونه دو- در بررسي تاثير فناوري اطلاعات بر توانمندسازي ؛فناوري اطلاعات متغير مستقل ؛ توانمندسازي متغير وابسته و اگر تفاوتي بين دو متغير ذكر شده وجود داشته باشد سن كاركنان را مي توان به عنوان متغير تعديل كننده در نظر گرفت.
نمونه سه- بررسي تاثير كيفيت زندگي كاري بر روي عملكرد كاركنان ؛كيفيت كاري متغير مستقل، عملكرد كاركنان متغير وابسته و انگيزه كاركنان را مي توان به عنوان متغير تعديل كننده در نظر گرفت.
نمونه چهار- بررسي تاثير تمرين و ممارست دانشجويان بر اثربخشي يادگيري ،تمرين و ممارست متغير مستقل ؛ اثربخشي يادگيري متغير وابسته ؛ انگيزه دانشجويان و ميزان همكاري آنها را مي توان به عنوان متغيرهاي تعديل گر محسوب كرد.
نمونه پنج- بررسي تاثير استرس و فشار عصبي بر افسردگي ؛استرس و فشار عصبي متغير مستقل ؛ افسردگي متغير وابسته, حمايتهاي اجتماعي را مي توان به عنوان متغير تعديل گر در نظر گرفت.
گاهي اوقات ممكن است درتعيين اينكه متغير مستقل است ياتعديل كننده دچار اشتباه شويم نامگذاري و دسته بندي متغيرها بستگي به اين دارد كه چگونه برهم تاثير مي گذارند.
به دو موقعيت از يك مطالعه ي پژوهشي توجه فرمائيد :
یک مطالعه ی پژوهشي نشان مي دهد كه هر قدر كيفيت برنامه هاي آموزشي سازمان بهتر باشد و هر قدر نياز كاركنان به رشد بيشتر باشد ، دلبستگي آنها به فراگيري روش هاي نوين كار بيشتر است.
در موقعيت اول دلبستگي همه ي افراد سازمان به فراگيري روش هاي نوين كار بيشتر مي شود پس برنامه هاي آموزشي و شدت نياز به رشد متغيرهاي مستقل و تمايل افراد به يادگيري متغير وابسته است .اما اگر اين تمايل به يادگيري در مورد همه ي افراد سازمان صورت نپذيرفت يعني عاملي بر رابطه ي بين متغير مستقل و وابسته اثر گذاشت متغير تعديل كننده است. يعني تنها افرادي كه نياز به رشد دارند تمايل به يادگيري مسائل جديد دارند پس متغير مستقل برنامه هاي آموزشي ؛متغير تعديل كننده شدت نياز به رشد و متغير وابسته تمايل افراد به يادگيري است.
4- متغير كنترل: Control variable
ممكن است در يك تحقيق محقق نتواند همه ي متغيرها را به طور همزمان بررسي كند ،بنابراین يك يا چند مورد آنها را ثابت نگه مي دارد (بلوك كردن) يا اثر آنها را خنثي مي كند(تصادفي سازي) چنين متغيرهايي راكه حذف يا ثابت مي شوند متغيرهاي كنترل مي نامند. در بعضي موارد ممكن است متغيرتعديل كننده نقض متغير كنترل را نيز داشته باشد.
مثلا در بررسي تاثير آزمون هاي آموزشي برقبولي در كنكور؛متغير مستقل آزمون هاي آزمايشي ؛متغير وابسته ميزان قبولي در كنكور و متغير کنترل دراين جارشته افراد است كه مي توانيم همه افراديكه دراين آزمايش هستند را از يك رشته ي مشخص مثلارياضي- فيزيك انتخاب كنيم. يعني اثر رشته را ثابت كنيم(بلوك كردن) يا افراد را بصورت تصادفي انتخاب كنيم كه از اين طريق اثر رشته را خنثي میكنيم(تصادفي سازي)
متغيرهايي نظير جنس, سن ؛ هوش؛ وضعيت اقتصادي –اجتماعي؛ از اين دسته از متغيرها هستند.
قبل از انجام پژوهش ؛ پژوهشگر با توجه به فرضيه يا فرضيه هايي كه صورت بندي كرده است بايد تصميم بگيرد كه تاثير چه متغير يا متغيرهايي را مورد مطالعه قرار دهد و چه متغيرهايي را كنترل كند.
فرضيه: پيشرفت تحصيلي دانش آموزاني كه والدين آنها با سوادند ؛ بيشتر از پيشرفت تحصيلي دانش آموزاني است كه والدين آنها بي سواد هستند.
متغير مستقل: سواد والدين متغير وابسته: پيشرفت تحصيلي متغير كنترل: هوش
5- متغير مداخله گر: Intervening variable
متغيري است كه تحت كنترل محقق نيست و قابليت تعميم پذيري يافته هاي پژوهش را كاهش مي دهد. اين متغير نوعي ويژگي يا بعد زماني دارد يعني از زمانيكه متغير مستقل به جريان مي افتد تا بر متغير وابسته اثر كند و تا زمان اين تاثيرگذاري ظاهر مي شود. اين متغير به عنوان تابعي از متغيرهاي مستقل است و به استنباط وتوصيف نفوذ متغير(هاي) مستقل بر وابسته كمك مي كند.
نقش چندگانه همسراني كه هر دو؛خارج از منزل اشتغال دارند فشار رواني قابل توجهي برآنان وارد مي كند و اين امر درجاي خود، خشنودي آنان را از زندگي تحت تاثير قرار مي دهد. اما خشنودي و سرزندگي آنهایی كه از خود پنداري زياد برخوردارند تحت تاثير اين فشار رواني قرار نمي گيرد.
دراين بررسي :اشتغال متغير مستقل ؛خشنودي از زندگي متغير وابسته ؛خود پنداري افراد متغير تعديل كننده و فشار رواني متغير مداخله گر مي باشد.
چون خشنودي افراد از زندگي با هم متفاوت است پس عامل ديگري روي متغير وابسته اثر مي گذارد و آن متغير تعديل كننده يعني خود پنداري افراد است.
6- متغير كمي: Quantitative variable
به متغيري اطلاق مي شود كه از نظر كمي تغيير مي كند و تفاوتهاي ناشي از اين تغييرات با استفاده از عدد ثبت مي شود و آنها را مي توان با هم جمع كرد.مانند قد، وزن، سن ، نمره هاي يك آزمون از دانشجويان؛ زمان لازم براي حل يك مسئله؛ ميزان توليد يا فروش يك شركت؛ ميزان خدمات ارائه شده به مشتريان.
7- متغير كيفي: Qualitative variable
به متغيري اطلاق مي شود كه تفاوتهاي ناشي از تغييرات آنها كيفي است و براي ثبت آنها ممكن است از روشهاي ديگري غير از عدد استفاده شود.به عبارت ديگر متغير كيفي متغيري است كه پژوهشگر توانايي اندازه گيري ان را ندارد و ويژگيهاي آن را نمي توان بوسيله ارقام رياضي نمايش دهد. براي ثبت مشاهده ها يا انادزه گيري هايي كه از اين متغير به عمل مي آيد از حروف الفبا يا كد استفاده مي شود.اين گونه متغيرها را نمي توان جمع و تفريق كرد و براي آنها مبدا اندازه گيري وجود ندارد.به عنوان مثال رنگ مو؛ رنگ چشم،جنس متغيرهاي كيفي هستند.
http://www.drsayyad.com