به لحاظ ریشه شناسی، واژه ی “راهبرد (استراتژی/Strategy) مشتق از کلمه یونانی “استراتگوس/Strategus“ و مرکب از دو لغت “استراتوس/Stratus ” یعنی قشون و ” آگاگس/Agaugus ” یعنی راهنما و به معنای فرمانده است. در یونان قدیم، فنون یا نقشه هایی که یونانیان و همچنین رومیان برای کسب پیروزی در جنگ به کار می بردند “استراتژوم/Strategum ” نامیده می شد.
در کل استراتژی به معنی ترفند، طرح و نقشه و راهبرد است. یعنی اینکه با توجه به جمیع شرایط و توانمندیها و فرصتها و تهدیدات، چگونه و از چه راهی برای رسیدن به هدف باید اقدام کنیم.
از جنبه تاریخی این مفهوم در ابتدا در جنگها بکار میرفت که بر روی نمودار، تاریخچه آن بصورت زیر است :
استراتژی های نظامی اولیه
400 سال قبل از میلاد یکی از فرماندهان جنگی چینی به اسم سان تزو (Sun Tzo) کتابی نوشت به اسم هنر جنگ. در این کتاب او کلی ترفند و اصول برای غلبه بر دشمن در شرایط مختلف ارائه داد که شاید بتوان آن را اولین اثر مکتوب استراتژی به حساب آورد.
برخی از استراتژیهای ارائه شده در این کتاب عبارتند از :
_ مقهور ساختن دشمن بدون جنگیدن، اوج هنر است.
_ در اراضی پراکندهساز نجنگید، در نقاط بین مرزی توقف نکنید، در اراضی مرکزی با کشورهای همسایه همپیمان شوید، در اراضی گود دست به تصرف بزنید
_ اگر از لحاظ تعداد نیروها نسبت به دشمن ده به یک هستید او را محاصره کنید. اگر قدرت شما پنج برابر دشمن است به او حمله کنید. اگر قدرتتان دو برابر دشمن است او را پراکنده کنید. اگر از نظر تعداد نیرو با دشمن برابرید، سعی کنید او را درگیر کنید. اگر از لحاظ تعداد نیروها از دشمن ضعیفتر هستید قدرت عقبنشینی داشته باشید و اگر در همه زمینهها قدرت برابری با دشمن را ندارید سعی کنید او را اغفال کنید.
استراتژیهای نظامی نوین
در اواخر قرن هفدهم و هجدهم، جنگ به سوی یک الگوی آشنا حرکت کرد. یک طرف حمله و طرف دیگه عقبنشینی میکرد. در پایان روز دیپلماتها با یکدیگر دیدار و یک معاهده امضا میکردند. در این جنگ استراتژی یک چیز بود که همه طرفهای درگیر آن را میدانستند و قبول میکردند.
ناپلئون این الگوها را تغییر داد. نیروهای فرانسوی تحت فرماندهی او در هر جنگ نیروهای دشمن را که از لحاظ تعداد برتر بودند نابود میکردند. وی حدود 42 نبرد داشت که در 40 تای ان ها پیروز شد و البته شاید شاهکار او واترلو باشد که در آن شکست خورد چون با نیروهایی به مراتب کمتر مقاومت بالایی را نشان داد. پیروزیهای ناپلئون نه تنها نظامی، بلکه فکری بود. کلاوس ویتز به عنوان یک افسر آلمانی در جبهه جنگ علیه فرانسویها که یک بار به اسارت آنها در آمد، روشهای نوین و دست اول جنگ ناپلئون را تجربه کرد. شوک ناشی از این مساله برای او را میتوان با شوک وارد شده به مدیران آمریکایی در نتیجه پیشرفتهای بیوقفه شرکتهای ژاپنی مقایسه کرد. وی در سال 1989 در شاهکار خود به نام “پیرامون جنگ” گفت:
هدف استراتژی باید بر هم زدن تعادل و توازن دشمن و از بین بردن توانایی او در نشان دادن عکسالعمل از طریق غافلگیر ساختن او باشد.
انقلاب صنعتی
در امریکا تاریخ بازرگانی جدید تقریبا در سال های 1820 و 1830 شروع شد: ساختمان شبکهای کانال های آبرسانی، شبکه راه آهن سراسری، موتور بخار، کوره باز ذوب آهن، تبدیل لاستیک و … جرقهای بود بر وحدت اقتصادی و بوجود آمدن مؤسسات بازرگانی و …
مفهوم اولیه رقابت و نتیجتاً نیاز به استراتژی، تسلط بر رقیب یا جذب او به جای مواجهه با او در صحنه بازار در این سال ها بوجود آمد. یعنی برای اولین بار استراتژی از صحنه جنگ کم کم وارد عرصه رقابت تجاری شد.
دوران تولید انبوه
از سال 1900 به بعد، توجه به رشد و انسجام ساخت صنعتی معطوف شد که دوران انقلاب صنعتی به وجود آورده بود. سمبل این دوران را میتوان کارخانه اتومبیل سازی هنری فورد دانست.
در 30 سال اول قرن بیستم موفقیت از آن کسی بود که نازلترین قیمت را داشت. در طی این سی سال، دوران تحکیم ساختار صنعتی قرن نوزدهم و دوران تولید انبوه شناخته شده که مشخصه اصلی آن کاهش قیمت تمامشده واحد یکنواخت محصول تولیدی است.
دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن
در سال های اول دهه 30 جنرال موتورز برای دگرگونی از جهتگیری تولیدی به جهتگیری بازاریابی پیشقدم شد. تغییر در نمونه سالانه اتومبیل نشانه جهشی از کالای یکنواخت به کالای متمایز بود. لذا تبلیغ، فروش و اشکال دیگر نفوذ در مصرفکننده در اولویت های مدیریت قرار گرفت.
هنری فورد در دوران تولید انبوه جمله معروفی داشت: “هر کسی با هر سلیقهای میتواند یک ماشین فورد داشته باشد به شرطی که رنگ مورد علاقش فقط مشکی باشد!!”
بحران کاهش تقاضا، مشخصا پس از جنگ جهانی دوم پیش آمد و شدت آن به حدی بود که پیشبینیهای سنتی در برنامهریزی سازمانها رو مخدوش میساخت.
اشباع بازار مصرف در آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، اولین جرقه برای برنامهریزی استراتژیک بود.
در دوران جنگ جهانی دوم ظرفیتهای مازادی برای قدرت برتریطلبی آمریکا ایجاد شده بود. آمریکا بازار آسیب ندیدهای بود که در نقش بانکدار جهانی و تولیدکننده اصلی و منحصر به فرد کالاهای مصرفی و سرمایهای ظهور کرده بود.
کاهش تقاضا ظرفیت گسترش یافته صنعتی آمریکا را در جستجوی بازارهای دیگر به تکاپو انداختند.
عصر فراصنعتی
در دوران جدید صنایع جدیدی ظاهر میشود که جوابگوی مصرفکننده مرفه است برای مثال کالاهای تجملی، تفریحی، مسافرتی و خدماتی.
توماس واتسون مدیر عامل شرکت IBM (در سال 1948) : تصور میکنم که تقریباً برای 5 کامپیوتر بازار جهانی وجود داشته باشد.
سرمایهگذاری عظیم زمان جنگ در قلمرو تحقیق و توسعه منشاء ظهور صنایع تکنولوژیبر میشود و در عین حال صنایع دیگر را از میدان به در میکند.
برنامهریزی بلندمدت متأثر از فرض ثبات نسبی در شرایط محیط و متقابلاً این فرض که ابزار و مفاهیم پیشبینی از دقت کافی برخوردار است، بود.
مفهوم برنامهریزی اقتضایی و سپس مدیریت اقتضایی برای مقابله با این ساده انگاریها مورد توجه قرار گرفت. اما بزودی مشخص شد که مفاهیم اقتضایی نیز نارساییهای خود را دارد. تصمیمگیری نهایی مستلزم تحصیل دادهای وسیع و مورد اطمینانی بود که انتظار آن واقعبینانه نبود.
دقت در این ملاحظات نشان میدهد که در سازمان حوزه مسؤولیتی وجود دارد که در حیطه هیچ یک از مدیریتهای تخصصی قرار نمیگیرد که همان مدیریت استراتژی است.
گردآورنده مطالب و مولف: محمد بزازی مشاور علمی: دکتر شهرام کیانی ویراستاران: ویدا محمدی و مرتضی محمدی
www.modirsun.com