تأمین، حفظ و بهبود وضعیت سلامت یکایک مردم در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از اهمیت ویژهای برخوردار است. این اهمیت که برگرفته از فرهنگ و آموزههای غنی اسلام عزیز در خصوص کرامت و ارزش والای انسانهاست، بخوبی در اسناد بالادستی کشور، از قانون اساسی گرفته، تا سیاستهای کلان نظام و قوانین برنامهای و موضوعۀ اجرایی، مورد توجه قرار گرفته است. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، متولی سلامت در کشور ماست؛ با این حال، حرکت در مسیر تحقق اهداف مورد نظر، وابسته به دو عنصر اساسی است. اینکه:
- کرامت انسان و سلامت وی، تا چه اندازه مهم تلقی میشود؟
- مجموعه اقدامات مرتبط با تحقق اهداف سلامتی، چگونه طراحی و اجرا میگردند؟
عنصر اول از آن جهت حائز اهمیت است که میزان مسامحه و یا مصالحۀ اهداف سلامتی در برابر سایر اهداف را رقم میزند. به عنوان مثال، پافشاری بر سر اهداف سلامتی، میتواند بر سیاستهای واردات و یا تولید غذا و محصولات کشاورزی، توسعۀ صنایع و اشتغالزایی و … تأثیرگذار باشد و چه بسا سیاستگذاری در سایر بخشها نیز، تأثیرات جدی بر سلامتی انسانها داشته باشد. تصمیمگیری در مورد اینکه بالاخره به کارخانههای خودروسازی کشور اجازۀ ادامۀ تولید خودروهای آلاینده را بدهیم یا خیر، از جمله چالشهای مرتبط با همین عنصر اول است. در هر حال، در این گفتار قصد ایدهپردازی بیش از حد در این زمینه را نداریم و به همین اندازه بسنده میکنیم که عنصر اول، میبایست در سطح کلان دولت مورد توجه قرار گیرد؛ همانجایی که همگان در پی پیشرفت موزون و توسعۀ پایدار کشور هستند؛ و حتماً پیشرفتی را که در خدمت «انسان» و با محوریت «انسان» نباشد، نخواهند پذیرفت. به عبارت دیگر، از آنجایی که نهایتاً تمام تلاش دولت، در راستای عزت، کرامت و رفاه یکایک ایرانیان است، اندازۀ مهمتلقیکردن موضوع سلامت در برابر سایر موضوعات، چارچوب تصمیمگیری و سیاستگذاریهای کلان دولت را شکل خواهد داد.
و اما برای بحث در خصوص عنصر دوم، لازم است ساختارها و ساز و کارهای مرتبط با سلامت عمومی را با دقت و به شکلی همهجانبه مورد توجه قرار دهیم. در مجموع، میتوان سلامت عمومی مردم را تابعی از چهار عامل زیر دانست:
- تعیینکنندههای اجتماعی سلامت؛
- شیوههای زندگی؛
- زمینههای ژنتیکی
- مراقبتهای سلامتی.
تعیینکنندههای اجتماعی سلامت، عواملی هستند که به شکلی روزافزون مورد توجه قرار گرفته و تأثیر بسیار عمدهای بر وضع سلامت مردم میگذارند. میزان درآمد، سطح اجتماعی، سطح تحصیلات، حمایتهای خانوادگی و اجتماعی، مهاجرت وحاشیهنشینی و … از جملۀ این عوامل تعیینکننده محسوب میشوند. در کنار این عوامل، شیوۀ زندگی مردم نیز، عامل مهم دومی است که وضعیت و کیفیت سلامتی ایشان را رقم میزند. در این مقوله نیز، میتوان به مواردی چون سواد بهداشتی، فرهنگ، نظام باورها و الگوهای تصمیمگیری فرد و خانواده (مثلاً در خصوص تغذیه و یا استعمال دخانیات) اشاره کرد. عامل سوم، زمینۀ ژنتیکی افراد، خانوادهها و اقوام مختلف است؛ که ایشان را در برابر گروههای مختلف از آسیبها و بیماریها، مصون و یا مستعد میکند. بالاخره، گروه چهارم از عوامل تأثیرگذار بر سلامت عمومی مردم، مربوط به تأمین و بهرهمندی از مراقبتهای سلامتی است که در سه سطح پیشگیری، درمان و توانبخشی عمل میکنند. بدین ترتیب، لازم است برای طراحی و اجرای اقدامات مرتبط با تحقق اهداف سلامتی، ساختارها و ساز و کارهای مرتبط با عوامل چهارگانۀ فوق را مد نظر قرار داد.
طراحی و اجرای اقدامات در رابطه با تعیینکنندههای اجتماعی سلامت، کارکردی کلان، بینبخشی و مشارکتی است. اگرچه وزارت بهداشت میتواند سردمداری موضوع و اقدامات شناسایی و تحلیلی اولیه را در دست گیرد، لیکن گستردگی و پراکندگی ابعاد مورد نظر به حدی است که بدون جلب مشارکت سایر بخشها، نمیتوان امید چندانی به موفقیت مداخلات پیشنهادی داشت. در این رابطه، لازم است دستگاهها و سازمانهای سیاستگذار و مجری که به طریقی شریک وزارت بهداشت در این مقوله به حساب میآیند نیز، همانند خود وزارت بهداشت، موضوعات مورد نظر را مهم تلقی کنند و برای مشارکت در تحلیلها، طراحی مداخلات و اجرا، آستین همت بالا بزنند. بدین ترتیب، روشن میشود که پرداختن به تعیینکنندههای اجتماعی سلامت، امری دشوار است که نیازمند حمایتطلبی، رایزنی، سیاستورزی، یارگیری و استفاده از ظرفیتهای مختلف اطلاعرسانی و رسانهای، برای مهمکردن موضوع میباشد. همچنین، پر واضح است که تأثیر عنصر اولی که ذکر آن رفت (رویکرد کلی دولت به سلامت) بر مجابکردن بخشهای درگیر و رانش ایشان به سوی مشارکت در سیاستهای سلامت-محور، بسیار حیاتی است.
اصلاح شیوههای زندگی مردم و ترویج شیوۀ زندگی تقویتکنندۀ سلامت نیز، کاری بینبخشی و مشارکتی است (مثلاً آموزش و پرورش، و وزارت کشور – از طریق ظرفیت شوراهای اسلامی و انجمنها – میتوانند نقشآفرین باشند)؛ لیکن به لحاظ تخصصیتربودن موضوعات، نقش وزارت بهداشت در این مقوله قدری پررنگتر به نظر میرسد. طراحی برنامههای ارتقاء سلامت، جلب همکاری شرکا، و استفاده از ظرفیتهای مختلف اطلاعرسانی، از جملۀ کارکردهای مرتبط با این مقوله میباشند.
زمینههای ژنتیکی، عواملی هستند که بهظاهر کمترین مداخلۀ مستقیم را میتوان در مورد آنها به عمل آورد. با این حال، آگاهی از استعدادهای ژنتیکی جمعیت، میتواند اقدامات پژوهشی گسترده و اثربخشی را برای یافتن راهکارهای مقابلهای به جریان بیندازد؛ ضمن اینکه میتوان بسیاری از مراقبتهای سلامتی ویژه را برای جمعیت مستعد، طراحی و ارائه کرد.
و بالاخره، چهارمین عامل تأثیرگذار بر وضعیت سلامت عمومی مردم، مراقبتهای سلامتی است. طراحی و ارائۀ مداخلات مرتبط با این گروه از عوامل، پرچالشترین کارکرد وزارت بهداشت است و در نظر عامه نیز، مهمترین کارکرد وزارت بهداشت، در این زمینه تعریف شده است. بسیاری از مراقبتهای سلامتی، جزو بستۀ مراقبتهای عمومی هستند که میبایست به صورت رایگان در اختیار همۀ مردم قرار گیرند. بخش دیگری از مراقبتها نیز، که عمدتاً شامل خدمات درمانی و توانبخشی هستند، لازم است برای افراد نیازمند، تولید و تأمین گردد.
در حال حاضر، بخش دولتی مهمترین و بزرگترین تولیدکننده و ارائهکنندۀ مراقبتهای سلامتی است. تولید مراقبتهای سلامتی، نیازمند منابع مالی، انسانی، فیزیکی، و فناوری است. وزارت بهداشت، به عنوان متولی سلامت در کشور، میبایست موضوع تأمین پایدار و عادلانۀ تمام منابع مورد نیاز در سطح کشور را همواره در دست پیگیری داشته باشد؛ این امر مستلزم جذب سهم مناسبی از درآمد ناخالص ملی برای بخش سلامت، طراحی الگوهای کارآمد برای تأمین مالی (اعم از بیمه و …) و خرید خدمات، تربیت نیروی انسانی شایسته و هدایت سرمایهگذاری برای جذب منابع فیزیکی و فناوریهای سلامت است. همچنین، خارج از بخش دولتی، تولید و خرید خدمات از سایر تولیدکنندگان هم، از سوی وزارت بهداشت تنظیم میشود.
علاوه بر تولید و ارائۀ مراقبتها، موضوع مصرف مراقبتها نیز حائز اهمیت است. مصرف مراقبتها، خود به عوامل متعددی چون دسترسی مالی ، دسترسی جغرافیایی و زمانی مصرفکنندگان، تداوم مراقبتها، انعطافپذیری مراقبتها، پیوستگی مراقبتها و نظام ارجاع، کیفیت مراقبتها، تطابق مراقبتها با نیاز واقعی مردم و بازاریابی اجتماعی برای مراقبتها، وابسته است.
فارغ از توضیحات یادشده برای هر یک از موضوعات، پیچیدگی نظام سلامت و دشواری مدیریت آن در این نکته نهفته است که چهار عامل فوق (و زیرعاملهای متصل به آنها) به هیچ روی ازهمجدا و مستقل عمل نمیکنند. بلکه کاملاً با همدیگر در ارتباط هستند و بشدت همدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند. افزون بر این، وجود بازیگران مختلف با دیدگاهها، تمایلات و قدرت خاص خود، عرصۀ نظام سلامت را بسیار پیچیدهتر میکند. بازیگرانی که هر یک، منافع خود را طلب میکنند و این منافع، ممکن است در مواردی، با منافع عامۀ مردم در سطح کشور، همراستا نباشد! و اینگونه است که مدیریت کلان نظام سلامت، نمیتواند بازیگران عمدهای چون سازمانهای بیمه، تولیدکنندگان و واردکنندگان دارو، شرکتهای تجهیزات پزشکی، پزشکان، پرستاران و … را در محاسبات خود وارد نکند. بدین ترتیب، مدیریت کلان نظام سلامت، نیازمند دیدگاهی غیرخطی است که پیچیدگی کارکردهای مربوطه را درک کرده و توان تصمیمسازی در فضای یادشده را داشته باشد.
مسلماً بدون مداخله و تغییر در وضعیت کنونی نظام سلامت کشور، نمیتوان شکل و شمایل متفاوتی را برای آن متصور بود. پرداختن به کارکردهای مورد انتظار از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، نیازمند وجود شایستگیهای ویژهای است. مرور موضوعات فوق حکایت از آن دارد که گروه مدیریت کلان نظام سلامت، بیش از آن که نیاز به تخصص در زمینههای «بالینی پزشکی» داشته باشد، نیازمند شایستگیهای «مدیریتی» است. البته، این به معنای نفی استفاده از پزشکان در مدیریت کلان نظام سلامت نیست. چرا که در هر حال، «پزشکبودن» در نظام سلامت کشور ما، قدرت نفوذ و قابلیتهای خاصی را به همراه میآورد که بهرهبردن از آنها در سطوح یادشده، حتماً مفید و مؤثر است. اما، سایر شایستگیهای مدیریتی که برای برآوردهساختن انتظارات از وزارت بهداشت ضروری به نظر میرسند، عبارتند از:
دلسوزی و تعهد ویژه برای تأمین منافع عامۀ مردم و تحقق اهداف سلامتی در جامعه؛ ضروریدانستن تغییر در ساختارها و ساز و کارهای فعلی نظام سلامت؛ آشنایی با مسائل و پیچیدگیهای نظام سلامت در دنیا و ایران؛ آشنایی با رویکرد و الگوهای اعمال حاکمیت در نظام سلامت و مهارت بهرهگیری از آنها؛ توان تحلیل بالا و داشتن دیدگاهی همهجانبه و کلنگر؛ مهارت در روشهای تصمیمسازی و طراحی مداخلات در شرایط پیچیده؛ توجه به کارآیی و اثربخشی مداخلات؛ شجاعت برای نوآوری، و پایداری در اجرای مداخلات و مواجهه با بازیگران قدرتمند (که در برابر تغییرات مقاومت خواهند کرد)؛ نقدپذیری، خودمحاسبهگری، و عدم تعصب برای تعدیل و اصلاح رویهها؛ مهارت در بهرهگیری از ابزارهای سیاسی همچون حمایتطلبی، جلب مشارکت، یارگیری و استفاده از ظرفیتهای روابط عمومی؛ مهارت کار با کارشناسان، متخصصان، نخبگان و سیاسیون و آشنایی با حوزههای تخصصی نظام سلامت.
بر این اساس، در صورت بهرهمندی مدیریت کلان نظام سلامت از شایستگیهای فوق، میتوان نسبت به وجود اولین سنگ بناهای تحول در این نظام خوشبین بود. خوشبینی نسبت به تأمین، حفظ، و بهبود وضعیت سلامت یکایک مردم شریف ایران که بحقّ شایستۀ بهترینها هستند.
دکتر حسین مبارکی
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران
نویسنده همکار : دکتر علی حیرانی عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان