اخلاق حرفهای در مدیریت
اساس مدیریت در دانش مدیریت مبتنی بر توجه و عنایت به ارزشهای اخلاقی است .اخلاق حرفهای یکی از زمینههای دانش مدیریت بهشمار میرود اما همه نظریههای مدیریت نسبت به اخلاق سازمانی موضعگیری یکسانی نداشته اند.
چکیده
اخلاق در سازمانها شامل اخلاق فردی مدیر و پیامهایی استکه فعالیت سازمان ارسال میکند. رهبری اخلاقی و نقش کلیدی آن در شکل دادن به هنجارهای اخلاقی و فرهنگ سازمان از مباحث حائز اهمیت است. از موارد دیگر که در اداره گروهی و مدیریت اخلاقی سازمان مطرح است، نیاز شورای هدایت کننده در جهت تداوم دیدگاه مشخص برای مدیران ارشد متمرکز میباشد. تکنولوژی اطلاعات نیز به مباحثی مثل حریم خصوصی فرد و سوء استفاده بالقوه از منابع تکنولوژی اطلاعات سازمانها از سوی افراد مربوط است که میتواند در اخلاق حرفهای مدیریت مورد توجه قرار گیرد که این مقاله عهدهدار بررسی آن است.
واژگان کلیدی: اخلاق، اخلاق مدیریت، مسئولیتهای اخلاقی مدیران، رهبری اخلاقی، تکنولوژی اطلاعات.
طرح مسئله
اخلاق حرفهای مهمترین متغیر در موفقیت سازمان است. اگرچه انسانها در مصداق موفقیت و تعریف آن دیدگاه واحدی ندارند، اما در موفقیتطلبی همسان هستند. آرمان مشترک و معنابخش آدمی موفقیت در زندگی شخصی، شغلی و حیات سازمان است. سازمان در نیل به موفقیت خود و برای پاسخگو بودن راههای فراوانی دارد؛ همچنین با بیراهه و مشکلات زیادی نیز مواجه است.
مدیریت چیزی نیست جز شناخت راههای موفقیت سازمان و برنامهریزی جهت ارتقای این راهها، افزایش عوامل تسهیلکننده و برطرف کردن مشکلات و کاهش یا رفع موانع. با توجه به این نکات، حاکمیت اخلاق حرفهای در سازمان قادر است به میزان بسیار چشمگیری سازمان را در جهت کاهش تنشها و موفقیت در تحقق اهدافش یاری نماید. امروزه داشتن اخلاق حرفهای بهویژه برای مدیران بهمنزله یک مزیت رقابتی در سازمان مطرح میباشد (صالحی و همکاران، ۱۳۸۹: ۴)یکی از مهمترین مسئولیتهای مدیریت سازمانهای آموزشی و پژوهشی «ترویج اخلاق در سازمان» است؛ بنابراین ترویج اثربخش اخلاق در سازمانهای آموزشی و پژوهشی مانند هر سازمان دیگر در گرو سه گام عمده است:
ـ فراگیری دانش اخلاق حرفهای معطوف به زمینههای تخصصی سازمان؛
ـ گرایش درونی و خود انگیختگی سازمان، مدیران و منابع انسانی آن نسبت به تحقق اخلاق و ارزشهای اخلاقی در سازمان؛
ـ مهارت عملی تخلق سازمان به اصول اخلاقی (فرامرز قراملکی، ۱۳۸۵: ۱۰)
ساختار مدیریت در نظام دینی، عهدهدار مسئولیتهایی الهی است و در پی برآوردن این مسئولیتها است. در چنین ساختاری اخلاق معطوف به ارزشهای والا نقش کلیدی و محوری دارد. نهضت تربیتی اسلام در عرصه مدیریت به ساختن مدیرانی لایق، متخلق و برخوردار از فضیلت اهتمام ورزیده و نمونه عالی چنین انسانی را لایق مدیریت در عرصه اجتماع میداند.
اخلاق فضیلت، آرمان این نهضت مقدس است؛ زیرا اخلاق فضیلتی استکه میتواند پاسخگویی را نهادینه و عملی نماید؛ لذا اخلاق مدیریتِ معطوف به فضیلت، منشوری مقدس دارد که در این منشور، درک وظیفه، مدیریت را امانت پنداشتن، نگران بندگان خدا بودن، معاشرت نیکو، صداقت، انتقادپذیری، رعایت بیتالمال و دوری از آزمندی و … ابزار پاسخگویی است؛ همچنین پاسخگویی، بهلحاظ برخورداری از خصلتهایی منفی در اخلاق، به مانعهایی برمیخورد، همچون دنیاگزینی و ریاستخواهی و درکننمودن فضیلت معنویِ خدمت، کنارآمدن با خطاکاران حوزه حاکمیت و فقدان انصاف و عدالت. برعکس، برخورداری از این فضیلتها و رسیدن فرد مسئول و مدیر به تعادل درونی، نفسانی و دستیازی او به ارزشهای مثبت اخلاقی، مدیریت را بالنده و بارور میسازد؛ در نتیجه، عنصر پاسخگویی، امری نهادینه، بالفعل و عینی میگردد.
ترویج اخلاق در سازمانها و هر مؤسسه آموزشی بر اصول معینی استوار است. اخلاق مدیریت آموزشی خود شاخهای از اخلاق حرفهای استکه به بحث از اخلاق در آموزش و پرورش بهمنزله یک حرفه میپردازد؛ بنابراین بحث اخلاق در مدیریت بهلحاظ نظری بر مفاهیم بنیادین و اصول راهبردی و قواعدی استوار استکه البته در این مقاله بهطور اختصار آمده است؛ لذا با توجه به نکات مطرح شده سؤال اصلی و اساسی این مقاله این استکه «اخلاق حرفهای چیست و چرا مدیران باید دارای چنین صفتی باشند».
الف) معناشناسی
یک. مدیریت
ریشه عربی کلمه مدیریت، «دور» و «دوران» استکه بهمعنای گردیدن و گرداندن است. مدیریت در فارسی بهمعنای مدیر بودن است و مدیر به ادارهکننده کاری یا مؤسسهای گفته میشود. (معین، ۱۳۶۳: ۱۳۹۷۳) معادل واژه مدیریت در انگلیسی کلمه «Management» بهکار رفته است.با توجه به تعاریف زیادی که از مدیریت شده، تعریف زیر نزد اکثر صاحبنظران مدیریت، مقبولیت بیشتری دارد: مدیریت، فرایند بهکارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات و هدایت استکه برای دستیابی به اهداف سازمانی و براساس نظام ارزشی مورد قبول صورت میگیرد. (رضائیان، ۱۳۶۹: ۶)
دو. اخلاق
واژه «اخلاق» جمع «خُلْق» استکه در لغت بهمعنای «سرشت و سجیه» آمده است؛ اعم از سجایای نیکو و پسندیده، مانند راستگویی و پاکدامنی، یا سجایای زشت و ناپسند، مانند دروغگویی و آلودهدامنی. در عموم کتابهای لغوی، این واژه با واژه «خَلق» همریشه شمرده شده است. خُلق زیبا بهمعنای بهرهمندی از سرشت و سجیهای زیبا و پسندیده و خَلق زیبا بهمعنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و اندامی موزون و هماهنگ است. (ابنمنظور، ۱۴۰۵: ۴ / ۱۹۴)دانشمندان اخلاق این واژه را در معانی پرشماری بهکار بردهاند. رایجترین معنای اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلام عبارت است از:صفات و ویژگیهای پایدار در نفس که موجب میشوند کارهایی متناسب با آن صفات، بهطور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل از انسان صادر شود (مجلسی، ۱۴۰۳: ۶۷ / ۳۷۲)
سه. اخلاق مدیریتی
اخلاق مدیریتی استانداردهای رفتاری هستند که مدیران را در کارهایشان بهصورت فردی راهنمایی میکند.
۱٫ چگونگی رفتار یک سازمان با کارمندانش؛ استانداردهای اخلاق مدیریتی که به حوزه کارمندان مربوط است با توجه به شرایط موجود در سازمان باید در سطح مطلوبی باشد.
۲٫ چگونگی رفتار کارمندان با سازمان خود؛ استانداردهای اخلاق فردی از نقطه نظرهای منافع، رازداری، درستکاری حسابهای پرداختی ممکن است با سیاستهای سازمان در تضاد باشد.
۳٫ چگونگی رفتار کارمندان و سازمان با نمایندگیهای اقتصادی دیگر؛ مدیران همچنین در تعاملات خود با مشتریان، رقبا، سرمایهگذاران و شرکا، تأمینکنندهها و عوامل فروش دارای استانداردهای اخلاقی هستند. برای مدیران اخلاقی مهم این استکه در چهارچوب رفتار اخلاقی با نمایندگیهای اقتصادی روابط شفاف و همراه با صداقت کامل داشته باشند.
چهار. اخلاق حرفهای
سادهترین انگاره در تعریف اخلاق حرفهای این استکه آن را مسئولیتپذیری در زندگی شغلی بدانیم. اخلاق حرفهای برحسب اینکه در این مسئولیتپذیری عضو مسئول دارای شخصیت حقیقی یا حقوقی باشد، دو مرتبه پیدا میکند:
۱٫ مسئولیت اخلاقی فرد در زندگی؛
۲٫ مسئولیت اخلاقی سازمانها در قبال عناصر محیط داخلی و محیط خارجی. (فرامرز قراملکی، ۱۳۸۵: ۱۰۱)
پیوند اخلاق و عنصر مسئولیت قدمتی طولانی دارد و از زمان واگذاری مقامها و مدیریتها به افراد، اندیشهگران و فیلسوفان و حکیمان بر آن صحه گذاشتهاند و بر وجود پیوندی ساختاری میان آندو تأکید ورزیدهاند.بسیار روشن استکه اخلاق انسانی و مثبت، حوزه مسئولیتپذیری و ایفای نقش سازنده و مثبت را بالنده میسازد و البته که اولین خطر در حوزه مسئولیت و مدیریت بر جامعه، ظهور رفتارهای اخلاقی منفی و رویآوردن به خصلتهای نفسمدار شیطانی استکه در چنین وضعیتی، تعهد و مسئولیت رنگ میبازد و افراد نمیتوانند به مسئولیتهای خود عمل نمایند. اخلاقیات منفی، حجاب ارزشها، کرامتها و بزرگواریها است.
صفات شیطانی، همچون دون همتی، عُجب، خود را برتر دیدن، همه چیز را برای خود خواستن، کتمان حق، فقدان انصاف، نداشتن ثبات و پایمردی، نداشتن حس مردمداری، نداشتن غیرت اجتماعی، حقیر شمردن دیگران، طمعورزی، بخل، خیانت، مکر، ریا، ترک اعانت مسلمین، سازش با دشمن، شماتت دیگران و … مانع عمده انجام دادن مسئولیتها هستند. این امور هم حجاب معرفتند و هم حجاب خدمت و تحقق انتظارات و خواستههای اجتماعی.
ب) مسئولیتهای اخلاقی مدیران
یک. اخلاقورزی در زندگی شخصی
مدیران نسبت به رفتارهای ارتباطی خود مسئولیت اخلاقی دارند. مراد از رفتارهای ارتباطی اعم از رفتارهای فردی و اجتماعی است. از مدیران انتظار میرود در زندگی شخصی به فضایل اخلاقی پسندیده آراسته گردند. کسی که در زندگی شخصی بیمبالات و از دغدغه خوب و بد فارغ است، در زندگی شغلی نمیتواند حافظ اخلاق سازمان باشد.بهدلیل اهمیت اخلاقورزی مدیران در زندگی شخصی یکی از شاخصهای انتخاب مدیر در نظام جامع انتصابات، تأکید بر اخلاقیات فردی مدیر است. کسی که در زندگی شخصی خود رازدار و امین نیست، در کسب و کار نیز نسبت به رازداری و امانتورزی سازمانی که پیچیدهتر و صعبتر است، بیمبالات میگردد.
متخلق بودن مدیران از جهت دیگری نیز اهمیت دارد و آن نقش الگویی و تأثیر تصمیمگیری آنها در سازمان است. مدیران غالباً الگوی کارمندان قرارمیگیرند. اخلاق فردی آنها میتواند موجب ترویج اخلاق در فرهنگ سازمانی باشد و رفتارهای غیراخلاقی آنها در زندگی شخصی، سبب ترویج ضداخلاق در سازمان میشود؛ به همین دلیل اخلاقورزی در زندگی شخصی مدیران در اخلاق حرفهای نقش اساسی دارد.
دو. اخلاقورزی در شغل
مراد از اخلاقورزی شغلی آن استکه فرد، در رفتارهای ارتباطی شغلی خود عملکرد اخلاقی داشته باشد. هر شغلی اخلاقیات خاصی را اقتضا میکند؛ برای مثال مدیران غالباً در معرض ارزش داوری قرارمیگیرند و در خوب و بد رفتار کارکنان و مدیران زیردست خود داوری میکنند. ارزش داوری ضوابط خاصی دارد و هرگونه بیمبالاتی در آن غیراخلاقی است.
از مدیران انتظار میرود در ارتباط با دیگران، در کسب و کار، دارای الگوی رفتاری نیکو، مانند قاطعیت باشند. الگویی مبتنی بر صراحت، صداقت و احترام اصیل و متقابل. رأس سازمان آفریننده روح و حیات آن است. اگر سازمانی دارای روحیه بزرگ است، بهسبب روحیه بزرگ افرادی استکه در رأس آن قرارگرفتهاند و اگر این روحیه خراب است، بهعلت فاسد بودن روحیه افراد موجود در رأس آن است.
تأمل در شاخص گزینش پیامبر گرامی| به عنوان رهبر جامعه انسانی اهمیت تخلق مدیران و رهبران به اخلاق روشن میشود. قرآن بهصراحت بیان میکند که: انتخاب ایشان کورکورانه نیست؛ بلکه خداوند متعال میداند که رسالت را بر چه موضعی قراردهد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ». (انعام / ۱۲۴) در جای دیگر، رسول خدا| را اسوه مردم میداند؛ او که برای إِتمام مکارم اخلاق مبعوث شده است، خود متخلقترین مردم است. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ … .» (احزاب / ۲۱)
سه. نظاممند کردن همه امور در حرفه
یکی از ویژگیهای سازمان اخلاقی آن استکه در همه ابعاد حرفهای خویش نظاممند باشد؛ بههمین دلیل تلاش در نظاممندی سازمان از مسئولیتهای اخلاقی مدیران است. دلیل اخلاقی بودن این روش عبارت است از اینکه نظاممندی مانع تصمیمگیریهای سلیقهای، موردی و تبعیضآمیز میشود؛ در نتیجه ظلم را کاهش میدهد و کاهش ظلم و تبعیض از اهداف نظام اخلاقی است؛ برای مثال داشتن نظام جامع آموزش هم فرصتهای آموزش را عادلانه تقسیم میکند و هم بهرهوری آموزش را در جهت پاسخ به نیازها و رفع رخنههای آموزشی سازمان افزایش میدهد.
ج) آسیبشناسی مدیران از نظر اخلاقی
نیکبختی یا شوربختی یک جامعه به شگردهای مدیریت بستگی دارد. چنانچه مدیران براساس لیاقتها، کاردانیها، تعهدها و مسئولیتها گزینش شده باشند و شاکله مدیریت بر فضیلتهای اخلاقی مبتنی باشد، برای جامعه نیکبختی به ارمغان خواهد آورد. در تقابل با چنین شیوهای از مدیریت، مدیریتهای معطوف به منافع شخصی و گروهی قراردارند؛ مدیریتهایی که جایگاه مدیریت را طعمهای برای ارضای خواستهای سودمحور میدانند، برای جامعه شوربختی و ناکامی به بار میآورد و نمیتواند پاسخگوی خواستها، انتظارات و توقعات مردم باشد و تکلیف دینی و الزامات الهی را نخواهد توانست در حق انسانها به مرحله عینیت و عمل برساند.در این حالت حوزه مدیریت، سلامت و کارایی خود را از دست میدهد و آفتی مخرب، در جامعه به شکستن ساختارهای رشد و تکامل میپردازد، روابط انسانی را کدر نموده و در ارکان حکومت و جامعه فرسودگی را پدیدار مینماید. در این بخش از نوشتار به این موانع و آفتها اشاره میشود.
یک. دنیاگرایی و ریاستخواهی
از نظر عالمان اخلاق، دنیا دو ماهیت دارد: ماهیتی ذاتی و ماهیتی در تعامل انسان با وی. دنیا در ماهیت ذاتی خود عبارت است از آنچه در نشئه ماده دیده میشود و قابل حس و رؤیت است، که همان اعیان ثابته میباشند؛ همچون زمین و آنچه در آن است، گنجها، معدنها، آبها، کوهها، دشتها، طلا، نقره، منازل، زینتها و زخارف، زنان، فرزندان و … . اینها در مقام ذات، نعمتهای الهیاند که دارای جنبههایی از خیر و نیکی میباشند؛ اما ماهیت دنیا در تعامل انسان با وی، در قالبهایی همچون ثروتاندوزی، افزونخواهی، حب ریاست و شهرت، حب زنان و فرزندان ظهور میکند.
اگر چنین اخلاق زشتی در مدیران جامعه دینی بهوجود آید و آنها را به وادی افزونخواهی و گزینش دنیا ببرد، مانعی کشنده فراروی انجام دادن مسئولیتها و تحقق وظیفهها رخ خواهد نمود؛ زیرا چنین افرادی چیزی را برمیگزینند که در نفسانیات آنها اصالت یافته و بهسوی همینگونه امور اهتمام خواهند ورزید.
این نوع گرایش در قرآن مجید، برتریجویی و فساد است: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَایرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ. (قصص / ۸۳) این سرای آخرت را قرار دادیم برای کسانی که در زمین اراده برتریجویی و فساد نداشته باشند و عاقبت از آن تقواپیشهگان است.چنین رویکردی باعث پیدایش نفاق در دل مسئولان و مدیران و عناصر حاکمیت میشود. با مردم منافقانه برخورد کرده و در باطن نفسگرا و گردنفرازند. ریاستطلبیها در مدیران همه ساختارها را ویران میکند و موجب انحطاط آن جامعه به سمت ضد ارزشها و بداخلاقیها میشود.
دو. قدرتطلبی
قدرتطلبی یکی از خطرات و آسیبهایی استکه مدیران جامعه را در بُعد سلوک سیاسی تهدید میکند. دانشمندان برای تعریف «قدرت» نظریات مختلفی ارائه کردهاند. برخی معتقدند قدرت یعنی مجموعه عواملی که موجب میشود، فرد یا گروهی، گروه دیگر را به اطاعت وا دارد. (عمید زنجانی، ۱۳۷۷: ۳۴۸) برخی دیگر قدرت را قابلیت بهانجام رساندن اهداف شخصی یا گروهی و تأثیر گذاشتن بر روی رفتار دیگران و وادار کردن آنان به اطاعت با هر وسیله ممکن میدانند. (کواکبیان، ۱۳۷۸: ۱۴)
کسب قدرت اگر با هدف خدمت به مردم باشد، نوعی عبادت است؛ درحالیکه اگر هدف از کسب قدرت، برتریجویی و بهدست آوردن منافع مادی باشد، بزرگترین وزر و وبال برای انسان محسوب میشود. حضرت علی(ع) بیان چاره و درمان قدرتطلبی و برتریجویی را توجه به قدرت و عظمت و حکومت مقتدرانه خداوند بر انسان و جهان هستی میداند. (سیدرضی، ۱۳۸۰: نامه ۲۳)
قرآن کریم قدرتطلبی و استغنا را منشأ طغیان و سرکشی انسان میداند. (علق / ۶ و ۷) و طغیان و سرکشی قدرتطلبان را عامل فساد و تباهی جوامع و در نتیجه نابودی و فروپاشی آنها میداند. (فجر / ۱۳ ـ ۱۱) همچنین بهرهمندی از مواهب و نعمتهای آخرت را منوط به عدم برتریجویی در زمین و فساد در آن میداند. (قصص / ۸۳)
مدیرانی که قدرت را ابزار ریاستطلبی و برتریجویی قرارمیدهند، در حقیقت خود و جامعه را به تباهی کشانده و از حیات طیبه انسانی محروم میسازند. در اندیشه سیاسی اسلام، قدرت و ریاست وسیلهای برای خدمت به مردم و ابزاری جهت خدمت به خلق و امانتی الهی استکه زمامداران و مدیران جامعه درباره آن در پیشگاه الهی مسئول و پاسخگو میباشند؛ همانگونه که حضرت علی(ع) به استاندار آذربایجان میفرماید:همانا کاری (مقام و مسئولیتی) که بر عهده توست، طعمهای برای تو نیست؛ بلکه امانتی بر گردنت است. (سیدرضی، ۱۳۸۰: ۴۸۵) رهبران پاک و معصوم به جامعه دینی سفارش کردهاند که ریاستطلبیها را نپرورند و بهسوی آن حرکت نکنند که این کار موجب هلاک جامعه است.
مرحوم نراقی در جامع السعادات آورده است:از جمله فساد حب مقام، این استکه اگر بر قلب کسی غلبه کند، همتش اندک خواهد شد. در مراعات حاجت مردم خود را با آنان دوست نموده و برای آنها ظاهرسازی خواهد کرد و به کلماتی پناه خواهد برد که در نزد آنها محبوب جلوه کند و این است بذر نفاق و اصل فساد. (نراقی، ۱۳۸۳: ۳۵۱)
حب ریاست و دنیاخواهی مدیران، نفاق را در دلشان میپروراند و آنها را از مردم جدا مینماید و برای باقی ماندن در جایگاههای مدیریتی، به دروغ، اظهار تقوا و علم و دانایی و زهد، فهم دین و سیاست و درد دین و خلق خدا را داشتن متوسل میکند؛ درحالیکه در او خبری از اینگونه امور نیست و این بدترین صفت یک انسان در پیشگاه پروردگار است. این نوع اخلاق، تدلیس شیطان و خدعه و نیرنگی فریبکارانه استکه خود، بزرگترین مانع بر سر راه انجام دادن وظایف و مسئولیتهاست. چنین فردی از دردها و آلام مردم اطلاعی نخواهد داشت و خدا میداند که در روز قیامت به بدترین چهره محشور خواهد گردید.
۱٫ سه. درک ننمودن فضیلت معنوی خدمت
خدمت به انسانها، بهویژه انسانهای مؤمن که در راه حاکمیت اندیشه الهی حتی از جان خود مایه میگذارند، از مهمترین واجبهای الهی است. درک نکردن عظمت این فضیلت و بیتوجهی به امور مردم ـ که شاید بر اثر نبود عقیدهای استوار و محکم باشد ـ مانعی کشنده و برباد دهنده است و نمیگذارد انسان آنگونه که باید راه خدمت را بپوید؛ بنابراین در وظایف و مسئولیتهای خود بهشدت کند میشود و کوتاهی میورزد.
امام صادق(ع) میفرماید: هر مؤمنی که چیزی را از مؤمنی محتاج دریغ دارد، درحالیکه بر آن قادر است، چه از خودش یا از دیگری، خداوند او را در قیامت برپا خواهد داشت؛ درحالیکه صورتش سیاه، چشمهایش کبود و دستهایش به گردنش بسته شده؛ سپس گفته میشود: این خائنی استکه به خدا و رسولش خیانت نموده، سپس امر میشود که او را به جهنم ببرند. (کلینی، ۱۳۶۲: ۲/ ۳۶۷)
۲٫ چهار. چشمپوشی از خطاها
چشمپوشی از خطای خطاکاران و سازش با آنها از دیگر موانع خدمت است. این مسئله میتواند بهدلیل نسبت خویشاوندی یا حزبی میان خطاکار و مدیر مجموعه باشد؛ درصورتیکه کوچکترین بروز خطا از دیگران، بزرگترین عواقب را در پی خواهد داشت. چهبسا در مجموعههای مختلف کشور با خطاکاران بزرگ کنار بیایند؛ اما خطاهای جزئی را عَلَم نموده و فرد خطاکار را که میدان و مجال عفو او هست، از زندگی ساقط و با آبروی او بازی کنند. این رویکرد از مهلکات بزرگ استکه خوب و بد را نابود میکند. از طرف دیگر، چون بیشتر مردم به سیره حاکمان خود مینگرند (الناس علی دین مُلوکهم)، بهسرعت این مرض اخلاقی به درون جامعه سرایت کرده و جامعه را نابود میکند.
۳٫ پنج. مداهنه (سازشکاری)
مداهنه از دُهن گرفته شده و بهمعنای سازشکاری و مدارا و نرمش در حق است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۶: ۳۲۰؛ ابنمنظور، ۱۴۰۵: ۱۳ / ۱۶۲) این تعبیر معمولاً در مورد انعطافهای مذموم منافقانه بهکار میرود. (طبرسی، ۱۴۰۸: ۱۰ / ۵۰۱) بنابراین ادهان بهمعنای کوتاه آمدن در حق، سازش، همرنگی با جماعت، عوامزدگی و تندادن به باطل است. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر| میفرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ». (قلم / ۹)
پیام تفسیری آیه چنین است: تکذیبکنندگان حق (کفار) دوست دارند که تو مداهنه کنی و با آنها سازش نمایی و با نزدیک شدن به دین آنان به ایشان روی خوش نشان دهی، آنها هم با نزدیک شدن به دین تو به تو روی خوش نشان دهند. چنانکه نقل شده است، کفار به رسول خدا| پیشنهاد کردند از تعرض به خدایان آنها کوتاه بیاید و آنها نیز در مقابل متعرض پروردگار او نشوند.
سپس خداوند میفرماید: آنها دعوت به سازش میکنند و تو را به مداهنه فرا میخوانند؛ اما تو هرگز با آنان سازش مکن و در حق مدارا روا ندار. «فَلَا تُطِع ِ الْمُکَذِّبینَ» (قلم / ۸) به هیچوجه با آنان موافقت نکن؛ نه عملی و نه زبانی، که آن تکذیبکنندگان مفتون و گمراهند و تمایلشان به سازش برای محو حق است و هیچ جایی برای مدارا با آنان نیست. (طباطبایی، بیتا: ۲۰ / ۲۹)
سازشکاری در مدیریت در حقیقت پا گذاشتن بر اصول اخلاقی و سرپیچی از موازین انسانی و ندیدن معیارهای عقلانی و پشت کردن به ارزشهای دینی برای رسیدن به آرزوهای نفسانی و منافع آنی است. مدیر در اثر سازشکاری به چاپلوسی، خیانتکاری، ستمگری و ترجیح منافع شخصی و گروهی بر منافع عمومی آلوده میشود. یکی از آسیبها و خطرات مهمی که همواره مدیران را تهدید میکند، سازش با اهل باطل و سودجویانی استکه اقامه حق و عدالت، مخالف مطامع و منافع دنیوی آنان است. در اندیشه سیاسی اسلام، هرگونه سازشکاری با باطل و ستم، بهشدت نفی گردیده است.
۴٫ شش. فقدان انصاف و عدالت
انصاف به معنای رعایت جانب حق درباره مردم است. مسئول، مدیر و حاکم جامعه اسلامی بایستی خود را متعهد به خدمت به مردم بداند و در راه برآوردن توقعات بهحق آنان بکوشد. اگر مدیر انصاف داشته باشد، بیگمان پاسخ خواستهها و توقعات مردم را خواهد داد و اگر نداشته باشد، همه آن مسائل را از یاد میبرد و آنچه در خاطرش نمیگنجد، مردم خواهند بود.
رسول گرامی اسلام میفرماید: «برترین اعمال داشتن انصاف نسبت به مردم است». (کلینی، ۱۳۶۲: ۲ / ۱۴۵)؛ همین وضعیت، بلکه شدیدتر در مورد عدالت مطرح میباشد؛ یعنی آثار عدالت در درون انسان بهگونهای استکه پاسخگویی را نهادینه خواهد نمود. عدالت، شأنی ذاتی و نفسانی دارد و شأنی غیری و اجتماعی. حقیقت عدالت اجتماعی نیز به شأن ذاتی بازمیگردد؛ یعنی فردی که صفت عدالت را در درون جان خود پدید آورده و قوای درونی و افکار او دارای ملکه عدالت شده باشد، خواهد توانست عدالت را در عرصه اجتماع اجرا کند.
مرحوم نراقی در جامعالسعادات میفرماید: حقیقت عدالت، مجرد تابع بودن جنبههای عملی به قوه عاقله است و مانند مدیریت و برتری و سیاستِ نیک از لوازم آن است. (نراقی، ۱۳۸۳: ۵۴) در آثار و کتب آمده استکه اگر سلطان عادل باشد، شریک طاعات مردم است و اگر ستمگر باشد در گناهانشان شریک خواهد بود. (همان: ۸۵ و ۸۶)نتیجه اینکه، یکی از موانع سترگ در راه خدمت و پاسخگویی به جامعه، نبود عدالت نفسانی و تربیت ناصحیح مدیران است؛ البته چیزهای دیگر نظیر جدایی از مردم، موقعیت ناشناسی، خود را معیار حق دانستن، منّت بر مردم، خودپسندی، جناحزدگی، تبارگرایی و خویشاوند سالاری و رازداشتن با بیگانگان، موانعی جدی در سر راه پاسخگوییاند.
۵٫ هفت. تکبر
تکبر بهمعنای خود بزرگبینی و خود یکی از بیماریهای هلاککننده و شوم است برتربینی که در میان صاحبمنصبان و دولتمردان، بیش از سایرین نمود مییابد، تا جاییکه عدهای از آنان میپندارند تکبر یکی از اصول مدیریت است و میکوشند کاستیهای مدیریت خود را از این طریق جبران نمایند. خداوند متعال، شیطان را اولین متکبر سرزنش شده نام برده و میفرماید: «إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ». (بقره/ ۳۴)حضرت علی(ع) میفرماید: إِیّاکَ وَ الْکِبرَ فَإِنَّه أعْظَمُ الذُّ نُوب وَ أمُّ الْعُیوب وَ هُوَ حِیله ابلیس. (آمدی، ۱۳۶۶: ۴۹) از کبر برحذر باش، همانا کبر بزرگترین گناه و ریشه عیبها و راهکار شیطان است.
۶٫ د) ویژگیهای مدیر
۷٫ یک. صیانت از بیت المال
صیانت و استفاده درست از بیتالمال از وظایف بزرگ و سنگین هر مسئولی است و چنان اهمیت دارد که حضرت علی(ع) در روز دوم خلافت خود به این امر پرداخت و نهتنها در حفظ آن همه توان خود را بهکار بست؛ بلکه برآن شد که بیتالمال تاراج شده زمان خلفای قبل را نیز به جای خود برگرداند؛ لذا فرمود: وَاللهِ! لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بهِ النِّساءُ وَمُلِکَ بهِ الْإِماءُ لَرَدَدْتُهُ … . (سیدرضی، ۱۳۸۰: ۵۸) بهخدا قسم! اگر بیتالمال را در دست غیر اهلش پیدا کنم، هرچند آن را مهر زنانشان کرده باشند یا با آن کنیزانی خریده باشند، پس گرفته و به جای حق خود برمیگردانم.
۸٫ دو. حسن ظن
مدیر شایسته هیچگاه افراد زیر مجموعه خود را از نظر دور نمیدارد و به آنها توجه خاص دارد. این توجه شرایطی دارد و نباید همواره خوشگمانی یا بدگمانی باشد. اسلام مؤمنان را به حسنظن سفارش کرده است؛ مگر اینکه فساد طرف مقابل ثابت شود.خداوند میفرماید:یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ. (حجرات / ۱۲) ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از بیشتر گمانها خودداری کنید؛ زیرا بعضی از گمانها گناه است.در روایات نیز به داشتن حسنظن و دوری از سوءظن تأکید شده است. حضرت علی(ع) میفرماید: «حُسْنُ الظَّنِّ راحَهُ الْقَلْب وَ سَلامَهُ الدِّینِ». (آمدی، ۱۳۶۶: ۲۳۱)
۹٫ سه. ارتباط با مردم
یکی از وظایف اصلی و اولیه هر مسئولی، رفتار درست و شایسته با کارکنان و ارباب رجوع است؛ زیرا هدف اصلی مسئولیت، خدمت به خلق خداست. خداوند متعال بین مردم حقوقی را بهطور متقابل، واجب نموده که بعضی از آنها با رعایت حقوق طرف مقابل، عملی و امکانپذیر است. از جمله حقوق واجب «حق مسئولان بر مردم و حق مردم بر مسئولان» استکه برای هر دو طرف رعایت آن را واجب کرده و آن را سبب نظم، آرامش و محبت به یکدیگر دانسته است. یک مسئول نباید بین خود و مردم ـ اعم از کارکنان زیر مجموعه و دیگران ـ فاصله و مانع ایجاد کند.
امام باقر(ع) وقتی به دیدن عمر بن عبدالعزیز، رفت، او را چنین نصیحت فرمود: یا عُمر! إِفْتَح ِ الْأبْوابَ وَ سَهِّلِ الْحِجابَ وَ انْصُرِ الْمَظْلُومَ وَ رَدِّ الظّالمَ. (مجلسی، ۱۴۰۳: ۷۲/ ۳۴۵) ای عمر! درها را به روی مراجعان باز کن، موانع را ساده و آسان کن (دربانان، منشیان و رؤسای دفتر بر مراجعان سخت نگیرند) مظلومان و بیچارگان را یاری کن و شر ظالمان را از آنها بر طرف نما.
ملاقات با مردم در صورتی ثمربخش استکه در برخوردها و دیدارها، منطق و احترام ملاقات شونده حاکم باشد؛ نه بزرگبینی حاکم و تحقیر مردم. طبیعی استکه عدهای بهدلایل خاص مثلاً دورافتادگی از اجتماعهای بزرگ و … آنگونه که باید در برخورد با مسئولان رفتار مناسبی نداشته باشند. در چنین مواردی خویشتنداری مدیر ضروری است. رفتار مدیر و مسئول اسلامی با مردم نباید همانند جباران و ستمگران باشد که مردم از ترس جان و مال و حق خود، جز تأیید ظلم و ستم مدیر و تندادن به آن گریزی نداشته باشند؛ بلکه باید با ملایمت و نرمی برخورد نماید تا مراجعان بدون هیچ ترس و وحشتی سخن دل خود را با آزادی بر زبان جاری کنند.
۱۰٫ چهار. رعایت عدالت
قوام هر سرپرستی و مدیریتی در گرو عدالت است. حضرت علی(ع) میفرماید: «إِعْدِلْ تَدُمْ لَکَ الْقُدْرَهُ». (نوری، ۱۴۰۹: ۱۱ / ۳۱۹) عدالت که لفظی شناخته شده، شیرین و در ظاهر پرطرفدار است، در عمل با دشواریهایی روبهروست و هر کسی نمیتواند به آن پایبند باشد. عدالت، نزد عدهای شیرین است؛ مشروط بر اینکه با منافع آنان اصطکاک نداشته باشد.
همین عنصر عدالت بود که بعضی از دوستان پیشین علی(ع) را در زمان خلافت حضرت به دشمن او تبدیل نمود و به زیر چتر ولایت معاویه برد و از اهل تقوا جدا ساخت. عدالت راه مستقیمی استکه از مو باریکتر، از شمشیر برندهتر و از آتش سوزانندهتر است. عدالت برای عدهای چنان گوارا استکه در راه آن جان میبازند و برای عدهای چنان سخت و تحملناپذیر استکه از آن سقوط کرده و به قعر عذاب گرفتار میگردند.
حضرت علی(ع) میفرماید: إِنْصِفِ اللهَ وَ إِنْصِفِ النّاسَ مِنْ خَاصَّهِ أهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوی مِنْ رَعِیتِکَ فَإِنَّکَ إِلّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللهِ کانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ … . (مجلسی، ۱۴۰۳: ۷۴/ ۲۴۴) با خدا و بندگان خدا با انصاف رفتار کن. از سوی خود و نزدیکان خود با مردم به انصاف رفتار کن. از طرف خود و نزدیکانت ظلمی به مردم نرسد که اگر به انصاف رفتار نکنی، ستم کار میگردی و اگر کسی به بندگان خدا ظلم کند، خداوند دشمن او خواهد شد و خدا با هر کس دشمن باشد، عذرش پذیرفته نیست … .
یکی از ابعاد عدالت در مدیریت، نگاه یکسان به حقوق همه مردم است. مدیر باید به اندازهای عادل و بر نفس خود مسلط و از محاسبه روز قیامت، ترسان باشد که در زیر مجموعه خود، بستگان و همشهریان را بر دیگران ترجیح ندهد؛ عملکرد مثبت خودیها را چند برابر جلوه ندهد و به عملکرد دیگران نیز بیتوجه نباشد. عدالتورزی در محیطهای اداری و در جایگاههای مدیریتی، زمینهها و مصادیق بسیاری دارد. در یک تقسیمبندی میتوان عدالتورزی را در دو عرصه عدالت نسبت به مراجعان و عدالت نسبت به زیردستان ذکر نمود.
۱۱٫ ۱٫ عدالت نسبت به مراجعان
ـ رسیدگی به کارهای مراجعان براساس عدالت و نوبت؛
ـ عدم تبعیض بین آشنا و غریبه؛
ـ رعایت عدالت در رفتار و برخورد با مراجعان و تحویل گرفتن آنها؛
ـ تأثیر ندادن به حب و بغضهای شخصی در رسیدگی به مراجعات مردم.
۱۲٫ ۲٫ عدالت نسبت به زیردستان
ـ رسیدگی به معیشت و نظام اقتصادی آنها؛
ـ رعایت ادب در برخورد با آنها؛
ـ بهکارگیری آنها براساس تخصّص نه براساس تشخّص.
۱۳٫ پنج. تواضع
یکی از عوامل مؤثر در از بین بردن روحیاتی نظیر خود برتربینی و تکبر ـ که از رذایل خطرناک زاییده حب جاه است ـ تواضع در برابر زیردستان است.
پیامبر اکرم| میفرماید: «سَید الْقوم ِ خادِمُهُم». (مجلسی، ۱۴۰۳: ۱۴ / ۴۷)
۱۴٫ برخی از نشانههای تواضع در برابر زیردستان
۱٫ پیشیگرفتن در سلام به آنها؛
۲٫ هنگام پاسخ سلام، نگاه به ایشان و تکان دادن سر و گشادهرویی؛
۳٫ نیمخیز شدن از جا، هنگام ورود یکی از آنها به داخل اتاق، به علامت احترام؛
۴٫ مصافحه؛
۵٫ سرزدن به آنها در محل کارشان و احوالپرسی از آنها؛
۶ . شرکت در مجالس عمومی اداره؛ نظیر نمازجماعت و نشستن در کنار همکاران در صفهای مختلف، نه فقط در صف اول؛
۷٫ رعایت آداب گفتاری هنگام صدور فرمان و ارجاع امور به آنها و پرهیز از حالت تحکم و سخن گفتن آمرانه. (فرحزادی، ۱۳۸۷: ۲۶۰)
به فرموده حضرت علی(ع) همانطور که تواضع باعث بالا رفتن مقام میشود: «ما تَواضَعَ إِلّآ رَفیعٌ» (آمدی، ۱۳۶۶: ۲۴۹) تکبر به خواری میانجامد: «تَکَبُّرُکَ فِی الْولایهِ ذُلُّ فی الْعَزلِ» (همان: ۳۴۲)
۱۵٫ شش. بصیرت
مدیر بهویژه در مدیریت جامعه، علاوه بر دانش مدیریت نیازمند روشنبینی و بینش است تا بتواند در هر موقعیت نقش مقتضی را ایفا نماید. ممکن است کسی دانش مدیریت را دارا باشد؛ ولی بینش مدیریت نداشته باشد یا بتواند در زمینه مدیریت کتابی بنویسد و در دانشکده مدیریت تدریس کند؛ ولی در عمل، بهدلیل فقدان بینش مدیریت، مدیر خوبی نباشد. بینش مدیریت احساس ویژهای استکه شکوفایی آن انسان را به کار از طریق دیگران قادر میسازد و او را دارای هنر مدیریت مینماید. نور بینش افزون بر اینکه در خودسازی نقش اساسی دارد، در تصحیح برخوردهای اجتماعی انسان نیز بسیار مؤثر است.
۱۶٫ نتیجه
امروزه در دانش مدیریت این نکته مطرح است که اساس مدیریت مبتنی بر توجه و عنایت به ارزشهای اخلاقی است؛ یعنی مدیریت را بدون این مفاهیم اساسی نمیتوان در نظر گرفت. اخلاق حرفهای یکی از زمینههای دانش مدیریت بهشمار میرود؛ اما همه نظریههای مدیریت نسبت به اخلاق سازمانی موضعگیری یکسانی نداشتهاند.
مدیریت در دین مبین اسلام اهمیت خاصی دارد و مدیریت اسلامی زمینه رشد انسان بهسوی الله را فراهم مینماید و مطابق کتاب، سنت و علوم، فنون و تجارب بشری جهت رسیدن به هدفهای یک نظام الهی، همانند یک محور، مدار و قطبنما عمل میکند. مدیران اسلامی نیز خدمتگزاران مردم هستند و باید در جهت خدمتگزاری، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم بکوشند، که البته این مهم با رعایت اخلاق و احکام اسلامی فراهم میآید. بیتردید اخلاق در اسلام، بهخصوص برای مدیر اهمیت فراوانی دارد. این امر بهلحاظ جنبههای زیر است:
۱٫ علاوه بر آنکه اخلاق از ارکان اسلام و در ردیف عقاید و احکام بهشمار میآید، عامل پیوند انسان با پروردگار است؛ چیزی که مقصود اصلی ایجاد انسان است.
۲٫ بزرگترین کمال آدمی تخلق به اخلاق الهی است و تمامیت کمالات مدیر به اخلاق وابسته است.
۳٫ کمال رهبری و مدیریت هنگامی است که مدیر در مسیر شریعت اسلام گام بردارد. این راه همان اخلاق اسلامی است؛ لذا لازم است مدیران راه پیامبران و جانشینان آنها را بپیمایند. دیگر آنکه آیین مقدس اسلام در تمام زمینهها (اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره) جز با شیوه اخلاقی که دین اسلام بر آن استوار است، تمام و کامل نمیگردد. اهمیت اخلاق و ارج و بهای آن برای مدیران از این امر ظهور و بروز مییابد که خداوند متعال بر فرستاده بزرگوارش منت نهاده و فرموده است: «همانا تو دارای خُلْقی بزرگ هستی». (قلم / ۱۴)
منابع و مآخذ:
۱٫ قرآن کریم.
۲٫ آمدی، عبدالواحد ابنمحمد، ۱۳۶۶، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
۳٫ ابن ابیالحدید معتزلی، ۱۴۰۴ ق، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
۴٫ ابنمنظور، محمد بن مکرم، ۱۴۰۵ ق، لسان العرب، قم، نشر الادب الحوزه.
۵٫ اکبری، محمود، ۱۳۸۹، اخلاق و احکام کارمندی، قم، فتیان.
۶٫ جوادیآملی، عبدالله، ۱۳۷۵، اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا.
۷٫ حر عاملی، محمد بن الحسن، ۱۳۹۸، وسایل الشیعه، تهران، مطبعه الاسلامیه.
۸٫ حسینزاده، محمدعلی، ۱۳۸۷، مدیران و اخلاق اسلامی، قم، بوستان کتاب.
۹٫ خوانساری، جمالالدین محمد، ۱۳۶۰، شرح غررالحکم و دررالحکم، تصحیح میر جلالالدین حسینی ارموی، تهران، دانشگاه تهران، چ دوم.
۱۰٫ راغب اصفهانی، حسین، ۱۴۱۶ ق، مفردات الالفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دمشق، دارالقلم، بیروت، اراشاعیه.
۱۱٫ رضاییان، علی، ۱۳۶۹، اصول مدیریت، تهران، سمت.
۱۲٫ سیدرضی،۱۳۸۰، نهجالبلاغه، ترجمه محمود دشتی، قم، پارسایان.
۱۳٫ صالحی، محمد، ۱۳۸۹، اخلاق حرفهای در مدیریت، مجموعه مقالات همایش حسابداری و مدیریت، دبیرخانه همایش، دانشگاه آزاد اسلامی واحد نکا.
۱۴٫ طباطبایی، محمدحسین، بیتا، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
۱۵٫ طبرسی، فضل بن حسن، ۱۴۰۸ ق، مجمع البیان لعلوم القرآن، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۶٫ عمید زنجانی، عباسعلی، ۱۳۷۷، فقه سیاسی، تهران، امیرکبیر.
۱۷٫ فرامرز قراملکی، احد، ۱۳۸۵، اخلاق حرفهای، تهران، مجنون، چ سوم.
۱۸٫ ـــــــــــــــ ، ۱۳۸۸، «مبانی ترویج اخلاق حرفهای در دانشگاه»، فصلنامه پژوهشی پژوهشنامه اخلاق، سال یکم. ش ۳٫
۱۹٫ فرحزادی، اکبر، ۱۳۸۷، اخلاق کارمندی، قم، مهر امیرالمؤمنین.
۲۰٫ کلینی، محمود بن یعقوب، ۱۳۶۲، اصول الکافی، نشر اسلامیه، تهران.
۲۱٫ کواکبیان، مصطفی، ۱۳۷۸، مبانی مشروعیت در نظام ولایت فقیه، تهران، نشر عروج.
۲۲٫ مجلسی، محمدباقر، ۱۴۰۳، بحارالانوار، بیروت، دار الرضا.
۲۳٫ مظاهری، حسین، ۱۳۷۵، کاوشی نو در اخلاق اسلامی و شئون حکمت عملی، ترجمه محمود ابوالقاسمی، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر.
۲۴٫ معین، محمد، ۱۳۶۳، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر.
۲۵٫ نراقی، محمدمهدی، ۱۳۸۳، جامع السعادات، نجف، مطبعه النجف.
۲۶٫ نوری، حسین بن محمدتقی، ۱۴۰۸، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آلالبیت^.
حسین باقری/ عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نکا و دانشجوی دکترای مدرسی معارف اسلامی
محمد صالحی/ استادیار گروه مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری
محمد حاجیزاد/ عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نکا و دکترای علوم تربیتی
منبع: فصلنامه پژوهشی در اخلاق شماره ۷ و ۸
انتهای متن/