درآمدی بر تئوری های قدرت و سیاست
اشاره: آنچه در موضوع تئوری های قدرت و سیاست در این شماره و سایر نوشته ها خواهد آمد به کمک مقالاتی مانند درك نقش قدرت در فرايند تصميم گيري (جفري ففر) ، منبع قدرت اعضاي رده پايين سازمان هاي پيچيده ( ديويد مكانيك) ، رهبري در يك هرج و مرج سازمان يافته ( مايكل كوهن و جيمز مارچ)، ضعف قدرت در حوزه اقتدار مديريت ( روزابت ماس كانتر) ، بهبود سازماني : يك ديدگاه سياسي ( آنتوني كاب و نيوتن مارگوليس) و مسابقه قدرت و بازيگران اين صحنه (هنري مينتز برگ) تدوین گردیده است. این مباحث در کتاب تئوری های سازمان: اسطوره ها ( شفریتز جی ام.، استیون اوت جی ) به تفضیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
قسمت دوم
قدرت، سیاست وائتلاف
دکترخليل علي محمدزاده
جي.وي.بالدريج(1971): «چون توازن قدرت بين ائتلاف ها تغيير مي كند،هدف هاي متفاوتي اولويت پيدا مي كنند. در تئوري سازمان كه از ديدگاه قدرت و سياست مطرح باشد، چرا هدف هاي سازماني داراي چنان اهميتي هستند؟ بدان سبب كه براي تخصيص منابع و تصميماتي كه در اين باره گرفته مي شوند، مي توانند دلايل «رسمي» ارائه نمايند و به اين تصميمات مشروعيت ببخشند.
رابطة قدرت از ويژگي هاي هميشگي سازمان است، تخصصي كردن كارها و تقسيم كار باعث مي شود كه در سازمان واحدهاي كوچك و وابسته به يكديگر، با اهميت هاي متفاوت، به وجود آيند. اين واحدها بر سر منابع كمياب با يكديگر به رقابت مي پردازند. نبودن توازن در وابستگي هاي بين واحدهاي سازماني موجب پيدايش مرحله اي مي شود كه مي توان از روابط قدرت استفاده كرد. جفري ففر(1981): «در سازمان، آن دسته از افراد و واحدهايي كه مسؤوليت انجام دادن كارهاي مهمتر را برعهده دارند، به صورت طبيعي از اعمال قدرت بيشتري برخوردار هستند. قدرت پيش از هر چيز پديده اي ساختاري است و بايد از اين ديدگاه مورد توجه قرار گيرد.»
ساختارگرايان چنين گرايش دارند كه قدرت را مترادف با اختيار بدانند. برعكس، جان كاتر (1985) معتقد است بين قدرت انجام يك كار و قدرتي كه خودبخود در سايه اختيارات بدست مي آيد ، فاصله زيادي وجود دارد .
در مكتب قدرت و سياست اختيارات سازماني، تنها يكي از چندين منبع قدرت سازماني موجود است و به قدرت از همة جهات توجه مي شود. رابرت دبليو. آلن و لاي من دبليو. پورتر(1983): «فرايندهاي اعمال نفوذ سازماني را به 3 بخش تقسيم كرده اند: اعمال نفوذ در مسير رو به پايين ،اعمال نفوذ در سطح افقي و اعمال نفوذ در مسير رو به بالا.»
شكل هاي ديگري از قدرت و اعمال نفوذ وجود دارد مانند اعمال كنترل بر منابع كمياب (مثل محل و فضاي افقي)، دسترسي داشتن به كساني كه تصور مي رود داراي قدرت هستند (مثل ارباب رجوع يا مشتري مهم) داشتن يك مقام محوري در ائتلاف، توان «كار كردن در سازمان و اجراي مقررات سازماني» و سرانجام حيثيت و اعتبار (مثلاً فرد مورد اعتماد باشد و حرف هايش را بپذيرد).
تعاريف قدرت، سياست و اعمال نفوذ
جفري ففر(1981): «در مقاله اي تحت عنوان درك نقش قدرت در فرايند تصميم گيري» اشاره كرده كه آميزه اي از تعاريف سالان سيك و جفري ففر و رابرت دبليو آلن و لايمن دبليو پورتر را مي پذيرد : «قدرت عبارتست از توانايي و اعمال نفوذ براي انجام كارها بدان گونه كه صاحب قدرت مي خواهد انجام شود؛ اين همان قدرت پنهان براي اعمال نفوذ بر افراد است.»
نقاط قوت اين تعريف: نخست اينكه بر نسبي بودن قدرت تأكيد مي كند، «قدرت عبارت است از يك موقعيت يا رابطة خاص. از نظر ففر يك نفر «داراي قدرت» يا «بدون قدرت» نيست، بلكه نقش هاي اجتماعي و روابط خاص اجتماعي چنين وضعي را پيش مي آورد.»
دوم، قسمت دوم تعريف(بدان گونه كه صاحب قدرت مي خواهد انجام شود) تعارض ايجاد مي كند و اغلب با استفاده از قدرت روش، وسيله، رويكرد و «حوزة اقتدار يا قلمرو» تعيين مي شود. اصولاً قدرت يك پديدة ساختاري است (نتيجة تقسيم كار و تخصصي كردن كارهاست.)
تعارض سازماني بين افراد نشانة مقاومت ها يا اختلاف هايي است كه آنها از نظر حرفه، زمينة تحصيلي، جنس و سن دارند و اغلب اين تفاوت ها با هدف هاي سازماني رابطه اي ندارند.
در نگرش سيستمي و رفتارهاي سازماني ،اغلب تصميمات و رفتار سازماني «بخردانه» نمي باشند، زيرا:
هدف هاي سازماني از پيش تعيين شده است.
سازمان موجودي ساده لوح و غيرواقعي است.
در حالي كه در مكتب قدرت و سياست هر دو مورد فوق نفي مي شود.
ادامه دارد